چهرهی ممتاز حافظ ــ ۵
چهارشنبه, 12 آبان 1395
حافظ از تعبیرها و مضمونهای صوفیانه به صورت ابزار هنر خود به عنوان مضامین شاعرانه بهره برده، اما وقتی پای تفکر در مسائل اساسی به میان میآید هرگز مثل آن پیر خانقاهی نمیاندیشد. پیر با حکیم و حکمت میستیزد، اما او هوادار حکمت است؛ پیر دم از شطح و طامات و کشف و کرامات میزند، اما او اینهمه را به باد طنز و افسوس میگیرد.
درست به همان سان که وقتی مضمون شاعرانهای را در سخن شاعر دیگری میپسندد، آن را میگیرد و بهکلی دگرگون میسازد و نغزتر و لطیفتر و عالیتر بازمیگوید، اندیشههای عارفان و حکیمان را هم در کورهی تفکر آزاد خود میریزد و میگدازد و به صورت تازهای درمیآورد.
حافظ وجودش مجموعهی فرهنگ ایرانی عصر خویش است.
در سخن او شعر و فلسفه به هم آمیخته، دانایی و خردمندی فردوسی، و حیرت فلسفی خیام، و طنز عبید زاکانی به هم پیوسته و چهرهی ممتاز او را ساخته است. او یک شاعر واقعی بود. شعری میگفت سرشار از اندیشههای انسانی و حکمتی ژرف. فقط به فکر زیبایی و والایی شعر خویش بود، نه تبلیغ این یا آن روش فکری خاص و معین. شخصیت او را از نظر طرز فکر، نه با سنایی و عطار و عراقی بلکه باید با خیام و شاید بتوان با سهروردی و باباافضل مقایسه کرد.
کسی که معتقد است هفتاد و دو ملت (:مذهب)
«چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»، آنکه میگوید «سر در نیاورم به دو کون»، برتر و آزادهتر از آن است که کمند ارادت کسی را به گردن افکنده، و «مرید طاعت» شیخ معینی قرار گرفته، سالک خانقاهنشین شده باشد. کسی را که به «فروبستگی کار جهان» میاندیشد و در «تبهشدن مزاج دهر» در جستوجوی «فکر حکیم» است، چگونه میتوان صوفی نامید.
حکیمی است که سخنش چاشنی از تصوف دارد. معرفت حافظ، معرفت صوفیانه نیست، معرفت حکیمانه است.
چو غنچه گرچه فرو بستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
ــ تلخیصی آزاد از «گلگشت در شعر و اندیشهی حافظ» اثر دکتر محمدامین ریاحی
ادامه دارد…
رسول رهو، خواننده، مدرس و پژوهشگر آواز و زبان و ادب پارسی