میرعلینقی: تا ۱۰ سال دیگر هم تحریر در آواز ایرانی نخواهیم داشت
شنبه, 28 مرداد 1396
نقد و بررسی کتاب «هزاردستان؛ انگاره موسیقی ایران» با حضور محسن محسنی، مؤلف اثر و سیدعلیرضا میرعلینقی، منتقد و پژوهشگرِ موسیقی جمعه شب ۲۷ مرداد در برنامهی «سیم و زر» از رادیو فرهنگ پخش شد.
به گزارش روابط عمومی انجمن موسیقی ایران، در این برنامه که به صورت زنده از رادیو فرهنگ پخش شد موضوعاتی از سوی محسن محسنی مؤلف کتاب و سیدعلیرضا میرعلینقی مطرح شد که در ذیل میخوانید.
سیدعلیرضا میرعلینقی: محسن محسنی به موضوعی پرداختند که باید سالها پیش از این توجه محققین موسیقی و بهویژه خوانندگان ما را جلب میکرد و موضوعی بنیادین است. در بین استادان قدیم، غیر از مرحوم نورعلیخان برومند، کسی به موضوع مهم نقش بلبل و صدای بلبل در ساختار تحریری موسیقی ما توجهی نکرده بود و یا اگر توجه کردند ابراز نکردند؛ یا در محافل خودشان بوده یا در خلوت ذهنیشان. چون بخش عظیمی از موسیقی ما مثل یک کوه یخ است و فقط نوکش بیرون از آب است. بسیاری از درونیاتِ استادان موسیقی ما از مرحلهی درونی به شفاهیت نرسیده و همان شفاهیت هم ثبت و ضبط نشده و همان ثبت و ضبطهای مختصری که یک از صد هست به دست ما نرسیده است. یعنی ما با تصورِ سایههایی از همهچیز، بقایای میراث موسیقیمان را تداوم میدهیم.
تلاش آقای محسنی در بیرون کشیدن مقدار زیادی مطلب ولو حتی به صورت پیشفرض کار مهمی است. اگر نگوییم نکات بسیاری به ما میآموزد میتوان گفت نکاتی را به یاد میآورد که جزو ناخودآگاه فرهنگی ماست: چه خواندن و چه شنیدنش. فایلهای شنیداری که اصلاً بدون آن کتاب تحلیل موسیقی گنگ میشد. این کتاب با سیدی، زبان باز میکند و شنیده میشود.
میرعلینقی: آقای محسنی من اگر بخواهم فایل صوتی ارزشمندی که شما تهیه کردید ملاک قرار دهم میبینیم که فقط یک مقطع تاریخی خاص که مربوط به اواخر قاجار تا حدود ۱۰ سال بعد از آن میشود، یعنی عصر صفحههای سنگی را مورد مطالعه قرار دادید. آیا بعد از آن اساساً جزو حیطهی تحقیقتان نیست یا اینکه اصلاً مفهوم تحریر با آن چیزی که شما به طور بنیادی در کتاب مطرح کردید تغییر کرده؟
محسنی: به طور کلی چون چند سال روی صفحات قدیمی مطالعه داشتم برداشت شخصی خودم این بود که استادان قدیمیــ مخصوصاً قبل از دورهی گلهاــ از دوره ضبط لولههای فنوگراف، صفحات سنگی تا زمان استاد برومند خیلی بیشتر تحت تأثیر طبیعت و انگارههایی بودند که بهخصوص از پرندهی هزاردستان الهام گرفته شده بود. البته نگاهی گذرا به دورههای بعدی هم داشتیم. مثل دورهی گلها یا دورههای امروزی که میتوان گفت این عناصر در موسیقی آوازی ما کمرنگتر شده بود.
میرعلینقی: پس این مربوط به یک بازهی زمانی خاص است که موسیقیدان با طبیعت خیلی بیشتر ارتباط داشته و در واقع منبع الهامش طبیعت بوده. آیا میتوان گفت که بر طبق فرضیهای که شما آنجا مطرح کردید روند تحریرها از آن شکل طبیعتگرا به یک روند ملودیک در طول دورهی گلها تبدیل شده؟ یعنی شما این را به صورت اضمحلال و انحلال تحریر میبینید یا اینکه تحول تحریر به صورت یک انگارهی موسیقی نو یا هیچکدام؟
محسنی: قاعدتاً اینکه ما چون هزاردستان را به عنوان یک پرندهی خارقالعاده در تنوع تحریری میشناسیم میبینیم که استادان قدیمی خیلی بیشتر قواعدی چون تنوع تمهای تحریری، ادوات، میزان تکرارها، نحوهی گسترش موتیفها یا حرکت نغمات مورد توجه قرار میدادند و اینکه بعدها تحریر در دورهی گلها یک مقدار حالت کلیشهایتری به خود گرفت، یا اینکه تحت تأثیر تکنیکهایی بود که از سازهای اروپایی الهام گرفته شده بود، حالتهای آرپژگونه یا پاساژگونهی بیشتری داشت.
میرعلینقی: صحبتی داشتیم با استاد پایور. ایشان مشغول شنیدن تعدادی از صفحات سنگی بودند. آوازهای خوانندههای قبل از سیدحسین طاهرزاده را گوش میدادند. مثلاً آواز قلیخان، سیداحمدخان. بعد میفرمودند بهخاطر کیفیت ضبط، شعر مفهوم نیست و حتی مشخص است گاهیوقتها خواننده سواد کافی نداشته که شعر را بخواند، اما نشان میدهد که آنموقع برخلاف امروز به موسیقی بیشتر توجه داشتند و اهمیت میدادند. این را استادی میگوید که عملاً متعلق به موسیقی عصر تجدد است، این موضوع است که اهمیت دارد. شعر در درجهی دوم بوده است. در حالی که در دوران اخیر، مثل دوران گلها، شعر در درجهی اول قرار میگیرد. یعنی در واقع ما این تغییر را تا حدی باید از سرمنشأ آن، مؤسس برنامهی گلها آقای داوود پیرنیا بدانیم، نه آهنگسازان گلها مثل آقای خالقی و معروفی. چون آنها موسیقیدان بودند و تفکرشان موسیقایی بود. در حالی که آقای پیرنیا اهل شعر بود. در درجهی اول عاشق شعر بود و همهچیز را بر اساس محوریت شعر میخواست. گلها را به عنوان برنامهی شعر و موسیقی میشناختند. ذهنیت یک مؤسس بقیه را هم تحت تأثیر قرار میدهد. به ویژه اینکه مشاورانش کسانی بودند که اهل شعر بودند تا موسیقی.
اما چیزی که این وسط باز هم مطرح میشود دور شدن تدریجی انسانِ شهرنشین از طبیعت است. من باید تشکر دیگری هم از آقای محسنی بکنم و آن این کار دشواری است که در گردآوری فایلهای صوتی از روی صفحات قدیمی کردهاند. ما اینجا کلکسیونی از تحریر به اضافهی کلکسیون صدای هزاردستان داریم. برای اینکه تحریر را یک جزء جدایی میانگاریم در حالی که اینطور نیست. اصلاً تحریر حتی در آن شکلی هم که به صورت تزیین نشان داده میشود جزء ساختار و مصالح نغمه است و وقتی از نغمه بیرون بیاوریم میبینیم که خود نغمه هم قلب ماهیت شده و متأسفانه با این ترتیبی که حداقل من الان میبینم ما تا حدود ۱۰ سال دیگر تحریر در آواز ایرانی نخواهیم داشت و این لطمهی جدی، حتی به موسیقی آوازی که به کنار، اصلا به ماهیت کار خواننده خواهد زد.
محسنی: موضوعی که جناب میرعلینقی اشاره فرمودند در خصوص کارکرد تحریرهاست. در کتاب هم اشارهای به این موضوع شده که ما به طور کلی دو نوع تحریر داریم؛ یکی تحریرهای مستقل که یک تم کامل را تشکیل میدهد و وابستگی به شعر ندارد. یکی تحریرهای وابسته که در تکمیل ملودی شعر اجرا میشود و یا حکم زینت برای شعر دارد. استاد مجید کیانی هم به این موضوع معتقد هستند که در موسیقی ایرانی، موسیقی بر کلام غالب است.
میرعلینقی: اینکه آیا کیفیت تحریرها در دورهی جدید تغییر کرده و تا چه اندازه نسبت به تحریردهی استادان قدیم تغییر کرده باید بگویم بله، تغییر کرده، تحت تأثیر سه عامل. یکی دوری ما از طبیعت که به هرحال آن انگارههای طبیعی که در محیط زندگیِ طبیعیمان میشنیدم را از دست دادیم و وقتی خواستیم به جای آن چیز دیگری بیاوریم خیلی اللهبختکی هر چیز به ذهنمان رسید را وارد کردیم و یک مقدار از حرکت ملودیک برخی از قطعات موسیقی غربی یا این آخریها از موسیقیهای تقریباً بومی استفاده کردیم و یا از حرکتهای سازی (اینسترومِنتال). متأسفانه فکرشده نبود و بعد هم به قول خودمان رجعت به سنت کردیم، که آن سنت را هم بهدرستی نشناختیم. این یک عامل.
دومین عامل دستگاههای صداساز بود که اساساً تلقیِ شنونده را از خواننده و صدا تغییر داد. یعنی خواننده را در دوران قبل از میکروفن مجبور کرد نیروی لازم برای رساندن صوتش را از خودش و نیروی جسمانیاش بگیرد. خب، حنجرههای باز و صداهای خیلی پر و قوی و تحریرهای خیلی شفاف و طولانی و صداهای ششدانگ. اینها برای محیطهای باز و محیطهای دشت بود. گاهیوقتها مرحوم تاج اصفهانی به شوخی میفرمودند میخواهید مثل هفتاد سال پیش براتون چهچه بزنم؟ یعنی این مال اون موقع بود که دشت بود و محیط باز بود و الان در این فضاهای بسته این صداها شنیده نمیشوند. یک مقدار تصویر شنیداری که میکروفن و دستگاه ضبط به خواننده باز پس داد تصور و برخوردش را با تحریر تغییر داد.
سومین مورد که بیشتر از همه لطمه زد، این بود که اساساً نقش ساختاری و استاتیکی تحریر فراموش شد. یعنی نقش زیباشناسی تحریر منحصر شد به نمایش تکنیک و قدرت حنجره به صورت خیلی سطحی برای پرکردن فاصلهی بین ادای کلمه تا نواختن ساز در تصنیفها. در واقع ما چیزی را که گم کردیم و انگارههای ما مثال آن است تفکر هنری موسیقی است. این اساساً چیزی نیست که با تقلید میسر شود، با تحقیق میسر میشود و به قول مولانا از مقلد تا محقق فرقهاست. امیدوارم کتاب آقای محسنی کتاب دستی هر خوانندهای شود که دوست داشته باشد آگاهانه در این راه برود و صرفاً به تقلید و تکرار درسهای استادانشان بسنده نکند.