ساختن سوختن میطلبد
یکشنبه, 11 آبان 1404

هومن ظریف:پشت پرده برنامه گلها، خارج از اسامی و عناوین برنامههای پنجگانه گلها، از طریق گفتگوی مستقیم با برخی هنرمندان ثبت و روایت شده که بخش قابل تاملی از آن گفتگوها در فیلم مستند «پیرنیا، باغبان گلها» که در سال ۱۳۹۴ ساخته شد، بیان شد. اما باز هم چگونگی مدیریت برنامه گلها توسط پیرنیا و ارائه سند مدیریت فرهنگی هنری او لازم شناخته شد.
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران، هومن ظریف نویسنده،مستندساز و فعال مطبوعاتی به سفارش این پایگاه بخشی از کتاب در دست چاپ خود را با عنوان «پیرنیا باغبان گلها» در اختیار ما قرار داده است.
(مطلبی که می خوانید مقدمه کتاب در دست چاپ «پیرنیا باغبان گلها» است که پس از ساخت مستند«پیرنیا باغبان گلها» توسط هومن ظریف، آماده انتشار است. بسیاری از موفقیتهای هنرمندان موسیقی، گویندگان و ادیبان در اواخر دهه سی و چهل خورشیدی به خاطر هم افزایی رسانه های مکتوب به ویژه مجله «اطلاعات دختران و پسران» و روزنامه اطلاعات و مجله «جوانان امروز اطلاعات» است. شایسته است امسال که در صد سالگی روزنامه اطلاعات هستیم یادی بکنیم از عباس مسعودی که توانست نه تنها با یک روزنامه و یازده مجله خود در موسسه اطلاعات در عرصه چاپ کتاب و روزنامه موفق باشد بلکه با پاورقیهای درخور توجهی مثل آثار ادبی پژوهشی داوود پیرنیا تحت عنوان گلهای جاویدان در مجله اطلاعات دختران و پسران، پشتوانه ادبی خوبی برای برنامه گلها باشد. همچین یادی از ر.اعتمادی سردبیر مجله پرتیراژ جوانان امروز که در سال ۱۳۴۵ آغاز به کار کرد و در شماره شش خود مصاحبه خواندنی با داوود پیرنیای عزلت نشین کرد. بسیاری از این تلاشهای ادبی و موسیقایی در کتاب «ر.اعتمادی به روایت راعتمادی» به قلم هومن ظریف در سال ۱۴۰۱ منتشر شده است. علاوه بر مطلب زیر هومن ظریف فیلم کامل «آقا بیژن» با حمایت مالی دکتر سیامک قوام را در اختیار ما قرار داده است که نشانی آن را ملاحظه می فرمایید. عکسهایی که در مطالب مشاهده می کنید نخستین باری است که از مجموعه عکسهای فیلم و کتاب مستند پیرنیا باغبان گلها منتشر می شود. )

صفحه ای از مجله اطلاعات دختران و پسران(عکس از هومن ظریف)
***
اوایل سال ۱۳۹۲ خورشیدی بود که بعد از فراغتی که از دو پژوهش بصری فیلم مستند «مرزپرگهر: دکتر حسین گلگلاب» و نگارش کتابی با همین عنوان و موضوع، ساخت فیلمی درباره عباس یمینی شریف، به نام «یمینی شریف نغمه سرای کودکان»، به اتمام رسید و متوجه شدم که داوود پیرنیا که او را در نخستین گام پژوهش، باغبان گلها نامیدم که این صفت، مورد استقبال شاهرخ نادری و اکبر گلپا قرار گرفت، – متوجه شدم که داوود پیرنیا، بیش از اینکه گلهای پنجگانه خود را آغاز کند، به تربیت و نشاط کودکان یعنی نسلهای بعد نیز توجه عملی داشته است.
در واقع تاسیس برنامه کودک رادیو با شکل و شمایلی که بتوان آن را برنامهای هدفمند دانست شکلگرفت. برنامهای با اجرای فرزند خردسالش، آقا بیژن پیرنیا، خود نقطه عطف تاریخی در تاریخچه برنامههای رادیو شد.

آقا بیژن در یک نمایش در باشگاه کودکان روش نو با مدیریت عباس یمینی شریف(عکس از آرشیو هومن ظریف)
البته این برنامه از بستر موسیقی، برای طرح مسائل تربیتی استفاده میکرد و شناسایی حقوق کودکان و آموزش شیوه تربیت خردسالان وکودکان از مهمترین اهداف این برنامه بود.
خواه ناخواه پس از آشنایی با عباس یمینی شریف و پیبردن به همکاری این شاعر یا معمار نهاد شعر کودک و خردسال، با برنامه کودک پیرنیا، بسیار مشتاق شدم فیلمی با عنوان «پیرنیا باغبان گلها» بسازم.
معمول است که مستندسازان ابتدا طرح خود را برای اختصاص بودجه به مراکز دولتی یا خصوصی ارائه میدهند تا مشخص شدن هزینهها، با تخصیص پیش قسط، کار پیش تولید و سپس تولید را ادامه دهند. اما فرصت کم بود و در آن مقطع یعنی اوایل دهه نود، گلپا و ایرج و شهیدی و بسیاری از خوانندگان برنامه نخست از مجموعه گلهای پنجگانه پیرنیا، یعنی برنامه «گلهای جاویدان» در سن بالا بودند. از سوی دیگر تنها یک سایت از سوی خانم جین لویسون، گلها را به صورت رایگان و در دسترس بارگزاری کرده بود و کتابی دربرگیرنده زندگی و کار و پشت پرده برنامه گلهای دوران پیرنیا مطلقا منتشر نشده بود. برنامههای صوتی شاهرخ نادری و شبکههای مستقل و غیررسمی، به عشق گلها، مطالب آرشیوی را منتشر میکردند. اما یک سخن نزد همه محترم بود. همانی که در سخن داوود پیرنیا آمده است:« از آن تاریخ یعنی ۱۳۳۴ شش سال میگذرد. و طی این مدت، همواره انطباق مفاهیم اشعار و تلفیق آن با موسیقی اصیل ایرانی کوشیدهام. و گاه سبک تصنیف را که مستلزم وقت و دقت فراوان است و در ایران رایج نبوده به کار بردهام و همیشه کوشیدهام که بر اهمیت و وقار برنامه گلها خدشهای وارد نشود و همچنان نزد همه سنگین و محترم بماند. بعد از گلهای جاویدان، گلهای رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل و گلهای صحرایی را ساختم. و همیشه این قدردانی و قضاوت عادلانه مردم را ناشنیدنی و بیارج نمیپندارم که: گلها حافظ موسیقی اصیل و ناشر ادبیات ایران است.»

شاهرخ نادری تهیه کننده و دوست داوود پیرنیا(عکس از هومن ظریف)
هرچند عزیزانی تاکنون، برای ثبت روایت تاریخی برنامه گلها کوشش کردهاند، اما حقیر بر آن شدم درباره داوود و فرزندش آقابیژن، یک تکنگاری با مطالبی که از آقابیژن و شاهرخ نادری و شهرخ پیرنیا و پارسا پیرنیا در اختیارم قرار دادند، فراهم کنم. ( کتاب گلهای جاویدان نوشته سید علیرضا علیزاده و کتاب گلهای جاویدان با تالیف علی شریفی از این دست تلاشهای مهم بود که نباید با کتاب گلهای جاویدان رهی معیری که گلچین اشعار است، اشتباه گرفته شود. البته آقای سید علیرضا علیزاده کتابهای گلهای رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل و کتاب گلهای صحرایی را هم تالیف فرمودهاند و پیشتر کتابهای گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ و گلبانگ گلها از حبیباله نصیری فر نیز رهگشای علاقهمندان برنامه گلها بوده است. همچنین کتابهای دوست و سرور گرانقدر سیدعلیرضا دربندی که در جریان ساخت فیلم مستند پیرنیا باغبان گلها، مشوقم بودند از جمله آثار قابل تامل درباره شاهکار داوود پیرنیاست).

پوستر مستند «پیرنیا باغبان گلها» با طراحی فرهنگ بقایی(عکس از هومن ظریف)
در این میان برخی از احوالات خاندان پیرنیا در کتاب «تلاش آزادی»، اثر استاد روانشاد باستانی پاریزی تا سال ۱۴۴۲ نوشته شده بود که از این میان به خاطر همزمانی پخش برنامه گلهای دوران پیرنیا با سال نگارش این کتاب، سخن درباره داوود و آقابیژن در حد چند پاراگراف بیشتر نبود.
بنابراین هدف از این کوشش (کتاب پیرنیا باغبان گلها) که خواهد شد بر این اساس بود که پشت پرده برنامه گلها، خارج از اسامی و عناوین برنامههای پنجگانه گلها، از طریق گفتگوی مستقیم با برخی هنرمندان ثبت و روایت شود که بخش قابل تاملی از آن گفتگوها در فیلم مستند «پیرنیا، باغبان گلها» که در سال ۱۳۹۴ ساخته شد، بیان شد. اما باز هم چگونگی مدیریت برنامه گلها توسط پیرنیا و ارائه سند مدیریت فرهنگی هنری او لازم شناخته شد. بر این اساس، علاوه بر هنرمندان، پای سخن دکتر منوچهر معینافشار، مدیر مدعو برنامه کودکان، آقا بیژن و داریوش پیرنیا هم نشستیم و پارسا پیرنیا، فرزند بیژن پیرنیا و نوه داوود پیرنیا چند عکس از پدربزرگ خود در اختیار نگارنده قرار دادند که برای نخستین بار در بخش گالری عکس این کتاب، منتشر خواهد شد.
نگارنده از کودکی، برنامههای گلها را در ماشین پدر هنگامی که از مشهد هر هفته به بابل میرفتیم، در عطر شالیزار و بوی باران، استشمام میکردم و این گلهای زیبا، آغشته جان و دلم بود تا اینکه در سالهای میانی دهه هشتاد، وقتی در بخش فرهنگی هنری روزنامه اطلاعات، کار روزنامهنگاری را ادامه دادم، متوجه یک اتفاق عجیب شدم. دبیرسرویس فرهنگ و هنر روزنامه، یعنی جناب بیژن آبی، انگار از چاه بیژن، صدای مغنیهای دل انگیزی را در میآورد. جریان اینگونه بود که هر روز صبح که مقابل کامپیوتر میزش مینشست تا صبحانه بخورد- آن زمان هنوز روزنامه اطلاعات دو نوبت صبح و عصر چاپ میشد- صدای برنامهای از برنامه گلها پخش میشد و نوستالژی کودکی من، با قطرات زلال باران ذوق ایشان، ترو تازه میشد و زیر دستم دریچه کلام آقا جلال رفیع، این حال خوش را تا منتها درجه بهجت و نشاط مینوی ادامه میداد.

داوود پیرنیا در حال مطالعه (عکس از هومن ظریف)
در همین حیث، با خود قرار گذاشتم که تحت عنوان همان مستند، یعنی پیرنیا باغبان گلها، کتابی درباره داوود پیرنیا نوشته شود تا اگر بزرگان مولف دیگر که مهربانانه درباره این سند شنیداری مطالبی زرین بر دفتر تاریخچه موسیقی و ادب و هنر مطالبی مدون کردهاند، ما هم به عنوان ذرهای، از این کاروان، جانمانیم.
بنابراین این عوامل دست به دست هم داد تا با مهربانی و راهنمایی استادان؛ میلاد کیایی و حسن ناهید و شاهرخ نادری به محضر برخی عزیزان هنرمند در برنامه گلها راه پیدا کردم و از طرفی چون در نوجوانی و جوانی در مشهد نیز همسایه مهدی شجریان، پدر مرحوم شجریان بودم، حس و حال داوود پیرنیا و نحوه مدیریت او را از جناب شجریان نیز جویا شدم.
این گذشت و پس از گذشت حدود ده سال از زمان ساخت مستند پیرنیا باغبان گلها، پس از ساخت دو مستند«شهیدی، عود، آواز» و مستند« گلپا، ترانه و آواز» در اسفند سال ۱۴۰۲ برای گردآوری مباحث این کتاب مصمم شدم. البته ساخت مستند دیگری برای زندگی و کار دکتر حسین گلگلاب تحت عنوان«گلگلاب به روایت هما» و بهرهگیری از عکسها و مطالبی درباره کلنل علینقی وزیری و روحاله خالقی و مهدی خالدی، لزوم تدوین کتابی برای درج گفتارهایی درباره داوود و فرزندش بیژن پیرنیا بیشتر برای من آشکار شد. افتخار ساخت دو مستند درباره زندگی آقایان؛ عبدالوهاب شهیدی با نام «شهیدی عود آواز» و اکبر گلپایگانی با نام «گلپا ترانه و آواز»، بیش از پیش اهمیت تکنگاری درباره داوود پیرنیا و گلهای بیخزانش بر من، هویدا شد. جای آن دارد از سخنان رهگشای میرعلینقی سرور ارجمند و مهربانو ناهید جباری که همدم هنرمندان بودند و هستند و در دو فیلمی که درباره عبدالوهاب شهیدی و اکبر گلپا بسیار موثر بودند یاد کنم.

داوود پیرنیا در هفده سالگی(عکس از هومن ظریف)
کوتاه بگویم که، داوود پیرنیا متولد ۲۴ خرداد سال ۱۲۷۹ خورشیدی در تهران، در یک خانوادۀ بزرگ و قدیمی متولد شد. پدرش حسن پیرنیا «مشیرالدوله» نخست وزیر پیشین و نویسنده تاریخ معتبر ایران باستان و عمویش حسین پیرنیا «موتمنالملک» بود که هر دو آنها از رجال آزاده و بزرگ و خوشنام اواخر دوران قاجار و اوائل دودمان پهلوی بودند. پیرنیا در مدرسۀ سن لوئی تهران به تحصیل پرداخت و پس از اتمام تحصیلات خود در ایران، عازم کشور سویس شد و در شهر لوزان به ادامه تحصیل پرداخت و در رشته حقوق، به اخذ درجه دکترا نائل آمد.

مشیرالدوله-حسن پیرنیا- دو دست روی عصا(عکس از هومن ظریف)
هنگامیکه به ایران بازگشت، وزیر دادگستری وقت، شغل مهمی در حد مدیر کلی در وزارت دادگستری به وی داد، اما پدرش مشیرالدوله که در آن زمان نخست وزیر بود، از وزیر مزبور، علت واگذاری آن شغل مهم را به پسر خود جویا شد. وزیر جواب داد: چون ایشان دکترای حقوق دارند و افراد تحصیلکرده، مانند وی بسیار نادرند، این شغل به او داده شد که از اطلاعات ایشان بیشتر استفاده کنیم. مشیرالدوله جواب میدهد که: داوود کمترین تجربهای در کارهای اداری و قضائی ندارد و باید از پائینترین مشاغل اداری شروع بکار کند.
به این ترتیب، داوود پیرنیا، خدمات دولتی را با تصدی شغل دفتری که سادهترین مشاغل اداری آن روزگار بود، در وزارت دادگستری شروع کرد و به تدریج ترقی کرد و مشاغل برتری بدست آورد.
از اقدامات مهم پیرنیا در دادگستری، میتوان از تاسیس کانون وکلای دادگستری نام برد.
بعد از سالیانی چند، وی به وزارت دارائی انتقالیافت که در آن وزارتخانه نیز منشاء خدمات موثر و ارزشمندی بود که از آن جمله میتوان به تاسیس اداره آمار و مطرحکردن اهمیت آمار در شاخصهای اقتصادی و اجتماعی، اشاره داشت. پیرنیا مشاغل مختلف اداری را یک به یک پیمود و سالها بعد، در دوران نخست وزیری قوامالسلطنه، به معاونت نخستوزیری منصوب شد.
در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، در باغ «نظام السلطان خواجه نوری»( شهرخ پیرنیا درباره نظام السلطان خواجه نوری گفته است: پدرو نزدیکترین دوستشان نظام السلطان خواجه نوری سفیر اسبق ایران در ایتالیا که کلید اتوموبیل شاه را به او نداد و وقتی شاه(۲۶ امرداد) گفت اتوموبیل متعلق به من است عمو نظام (ایشان را ما عمو نظام خطاب می کردیم) در پاسخ گفت این اتوموبیل متعلق به پادشاه ایران است! شاه در پاسخ گفت؛خوب من پادشاه ایرانم.جواب عمونظام این بود: اگر شما پادشاه ایران هستید اینجا چه میکنید باید الآن در این وضعیت در ایران باشید.شاه با تشدد سفارتخانه را ترک کرد. بعد از بازگشت به ایران(۲۸امرداد) بلافاصله عمو نظام را از دولت اخراج کرد. از آن به بعد ایشان تمام عمر در حصر خانگی در گلندویک زندگی می کرد. پدرم تابستان ها به دیدن ایشان می رفتند ما را هم می بردند.اطراف منزل عمونظام سربازان مسلح کشیک می دادند.) در گلندوک تهران، خانقاهی وابسته به خانقاه «صفی علیشاه» برپا بود که همواره جمعی از بزرگان فرهنگ و هنر ایران مانند: علینقی وزیری، روحاله خالقی، حاج آقا محمدایرانی مجرد، دکتر نورعلی برومند، عبدالعلی دوامی، ابوالحسن صبا، ادیب خوانساری، مهدی خالدی، حسین قوامی، مرتضی محجوبی، غلامحسین بنان، عبدالعلی وزیری، داوود پیرنیا و گروهی از ادبا و شعرا در آن حضور مییافتند و شخص پیرنیا با نام «مهر دوست» گفتارهایی عرفانی از خرمن مکتوبات ادبا و عرفای تاریخچه ادب فارسی بیان میکرد.

دستخط داوود پیرنیا- گفتار متن برنامه گلها(عکس از هومن ظریف)
داوود پیرنیا در برنامهای به همت یار همیشگیاش، بیژن فرازی گفته است:
من از اوان کودکی، علاقه فراوانی به گل، بهخصوص به گل لاله داشتم. بهخاطر دارم که در سوییس، دبیر ادبیات ما تکلیفی داده بود که بر قطعهای از: «ژان ژاک روسو»، شاعر و نویسنده فرانسوی زبان، تفسیری بنویسیم. وقتی برای چندمین بار آن قطعه را میخواندم، از خانۀ همسایه آهنگی به گوشم رسید که از نظر مفهوم، با قطعه روسو، تشابه داشت. رابطه آن شعر و آهنگ، به قدری مشغولم کرد که به خانۀ همسایه رفتم و پس از عذرخواهی، اسم آهنگ را پرسیدم، گفتند: «تنهائی»، یکی از آثار غیرمشهور «شوپن» است. من صفحهای (گرامافون) از آن را دست آوردم و شبی تحت تاثیر آن آهنگ، تفسیری نوشتم و در کلاس درس آن را خواندم. معلمی داشتیم که فوقالعاده سختگیر بود، پس از شنیدن این تفسیر، به هیجان آمد و وقتی داستان را برای او گفتم، ایشان گفت: «موسیقی شعر است و شعر موسیقی»، و هنگامی که این دو با توجه به مفهوم و معنا، با هم آمیخته شوند، تاثیر آنها دو چندان میشود.
سالها از این مقدمه گذشت و من پس از بازگشت به ایران، یک روز گفتۀ آن استاد را برای شاعر بزرگوار: «نظام وفا»، نقل کردم. استاد هم این گفته را تائید کردند. من سالها آرزویم این بود که فرصتی فراهم آید و موفق شوم شعر پارسی و موسیقی ایرانی را درهمآمیزم، تا اینکه وقتی معاونت نخستوزیر را به عهده داشتم، خود را به این آرزو نزدیک دیدم، چرا که با همکاری دو صاحبذوق عزیز، روحالله خالقی و رهی معیری، آهنگ و ترانهای ساخته و پرداخته شد در وصف گل لاله که ارکستر انجمن موسیقی ملی آنرا اجرا کرد. این شعر و آهنگ از نظر نوع آهنگ و مفهوم شعر، کاملا با هم تطبیق میکرد و منظور من برآورده شد.
بیژن پیرنیا در یک مصاحبه رادیویی درباره داوود پیرنیا میگوید: پدرم همیشه میگفت من زمان کم دارم. از او میپرسیدم، چرا؟

داوود پیرنیا و پسرش بیژن پیرنیا
میگفت: چون استادانی که الان هستند در سنینی نیستند که بتوان لحظهای غافل بود و من آدم موفقی نیستم. در واقع موفقیت من از آن جهت است که هنگامی به این فکر افتادم، که استادان بزرگی از شعر و ادب و موسیقی ایران در قید حیات هستند.
داوود پیرنیا، در مصاحبهای، درباره نخستین جرقه تلفیق و امتزاج موسیقی و شعر در ذهنش گفته است: «طی سفری با همسر فقیدم در قهوهخانه بینراه اصفهان به تهران، شعری از مثنوی مولانا، آمیخته با آهنگی حدی سهگاه، همراه با ساز نی شنیدم، هر دو چنان شیفته آن شعر و آهنگ شدیم که چند بار از خواننده و نوازنده نی تقاضای تکرارش را کردیم و این دو بیت را به دل سپردیم:
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر میفتاد
گر نبودی ناله نی را اثر
پر نکردی نی جهان را از شکر
باز سالها گذشت و در خلال آن همیشه از مثنوی معنوی و دیوان حافظ و رفته رفته از اشعار سایر سرایندگان بهنام ایران مستفیض میشدیم ولی آنچه مورد آرزو بود، یعنی تلفیق شعر و آهنگ با انطباق معنی شعر و مفهوم آهنگ میسر نمیشد. تا اینکه در دولت سمتی داشتم، این منظور را برای تسهیل با آهنگ موزون و سبکتری عملی نمودم و ضمن کنسرتی در انجمن موسیقی ملی تاثیر این تلفیق و انطباق را به سمع دولت رسانیدم و سپس اهمیتش را در تعریف ادبیات فارسی تشریح نمودم.»
در جلد سوم سرگذشت موسیقی ایران، تالیف استاد روحاله خالقی، داستانی که داوود پیرنیا از آن یاد کرده به شرح زیر بیان شده است:
در سال ۱۳۲۶ خورشیدی، انجمن موسیقی ملی تصمیم گرفت که از قوامالسلطنه نخستوزیر و هیات وزیران و جمعی از بزرگان مملکت دعوت به عملآورد تا در کنسرت انجمن حضور یافته و با فعالیت های هنری آن آشنا شوند، باشد که کمکهای مادی و معنوی آنها در ادامه فعالیت های هنری انجمن موثر واقع شود. یکی از تصنیف های پرشوری که در کنسرت مزبور اجرا شد، قطعهای بود از آثار روحاله خالقی، همراه با شعر، رهی معیری، بنام: «لاله خونین» و یا «ای آتشین لاله» که در آن شب بوسیله سه نفر از خوانندگان مشهور آن روزگار یعنی: عزت روح بخش، عبدالعلی وزیری و غلامحسین بنان خوانده شد و مورد توجه کامل حضار قرار گرفت. بنا به پیشنهاد داوود پیرنیا که در آن موقع معاون نخست وزیر بود، قرار شد در موقع اجرای این تصنیف، دخترانی چند، با سبدهای لاله آتشین، وارد سالن شده و گلها را به حضار هدیه بدهند.
متن شعر ای آتشین لاله یا لاله خونین که در افشاری اجرا شد، از این قرار است:
ای آتشین لاله، ای آتشین لاله، چون روی یاری
بر آن دل خونین، داغ که داری، داغ که داری؟
ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت
یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری
بخت اگر به کام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران
خنده گر گناه تو بود، داغ دل گواه تو بود، به عشق یاران
دل تو خونین، لب تو خندان، دلداده یا دلبری
ز روی لیلی، ز قلب مجنون، خندان و خونینتری
من هم از شراب محبت چون تو جرعه نوشم
جان و دل در آتش ولیکن لالهسان خموشم
دارم دلی خونین، دارم دلی خونین، بی لالهرویی
افتاده چون اشکم، در خاک کویی، در خاک کویی
جویی ز خون رانم، جویی ز خون رانم، از دیده، بی او
چون لالهای بینم، بر طرف جویی، بر طرف جویی
خیزد از جگر ناله من، دور از آتشین لاله من، به نوبهاران
دور از آن مه غنچه دهن، روز و شب بود دیده من، ستاره باران
فتادم از پا، به ناتوانی، چون سایه در کوی او
صبا پیامی به مهربانی از من ببر سوی او
کاتشین عذار تو ای گل برده صبر و هوشم
جان و دل در آتش ولیکن لالهسان خموشم

تشییع پیکر رهی معیری(عکس از هومن ظریف)
طرز اجرای این برنامه ابتکاری که از ذوق پیرنیا نشات یافته بود، بسیار مطلوب جمع واقع شد، گو اینکه به علت وضع خاص مملکت در آن سالها، دولت کمکی به انجمن موسیقی ملی نکرد، اما توزیع گلهای لاله در موقع اجرای موسیقی، پیرنیا را به این فکر انداخت که چند سال بعد، برنامه موسیقی گلها را بنیان نهد.
بنا بر تاکید شهرخ پیرنیا فرزند داوود پیرنیا در گفتگوهای تلفنی با هومن ظریف، خالق برنامه گلها، از کودکی به گل لاله علاقه شدید داشته است:« ایشان عاشق گل بودند به ویژه گل لاله و بعد از آن گل نرگس وحشی و کوکب و…»
هرچند عبدالوهاب شهیدی ابتکار تابلو موزیکالهای مهرتاش در جامعه باربد را نیز در ایجاد انگیزه در داوود پیرنیا بی تاثیر نمی داند.( مستند پیرنیا باغبان گلها ۱۳۹۴)

عبدالوهاب شهیدی(آرشیو عکس هومن ظریف)
در ادامه گفتگو با بیژن فرازی، پیرنیا گفته است: پس از پایان کنسرت، ملک الشعراء بهار وزیر فرهنگ وقت اظهار داشت، «شعر و گل و آهنگ را شاعرانه بهم آمیخته اید»، و من این توفیق را به فال نیک گرفتم و خود را به تحقق کامل آرزوهایم نزدیکتر دیدم. چند سالی گذشت و زمانی رسید که به همکاری با اداره انتشارات و تبلیغات رادیو تهران دعوت شدم و من اجرای یک برنامه ادبی بنام «گلهای جاویدان» را پیشنهاد کردم.
اولین برنامه گلهای جاویدان با همکاری آقایان: احمد عبادی و عبدالعلی وزیری، به مدت ده دقیقه با مختصر گفتاری دربارۀ حافظ در مایۀ بیات ترک با این غزل اجرا شد:
سلامی چو بوی خوش آشنایی بر آن مردم دیدۀ روشنایی
برنامۀ دوم هم با غزلی از دیوان شمس «مولانا» با صدای آقای بنان ضبط و اجرا گردید، با غزل مشهور؛
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه؟
صد بار تو را گفتم؛ کم خور، دو سه پیمانه
سومین برنامه از سعدی، چهارمین برنامه از عراقی و به ترتیب سایر شعرای متقدم به اولین برنامه اشاره شد، آخرین برنامهای که در زمان سرپرستی اینجانب در برنامۀ گلها ضبط شد، گلهای رنگارنگ شماره ۴۰۷ بود، در مایۀ دشتی که آهنگ آن از مرتضی نی داوود و شعر ترانه از بهادر یگانه بود و با صدای عبدالوهاب شهیدی اجرا گردید، با این شعر؛
سوز غم، سوزد روانم را نهانی
آتشی در سینه دارم جاودانی
در این برنامه داوود پیرنیا شعری از آلفرد دو موسه را که تمثیلی از بدرود او از رادیو و شماتت قدرنشناسی ( تعبیر و فهم نگارنده این کتاب) مردم روزگار بود، ترجمه کرد و به عنوان گفتار متن در اختیار گوینده برنامه شماره ۴۰۷ گلهای رنگارنگ قرار داد. هرچند «آتشی در سینه دارم جاودانی» خود حدیث نفس مبتکر برنامه گلها نیز هست. نیکوست اگر شعر متن آخرین گلهای(گلهای رنگارنگ ۴۰۷) داوود پیرنیا را مرور کنیم:
«آرزو دارم که تو نیز خاطراتی را که از روزگار محبت باقی است به یاد آوری. به یاد آری که در آن دوران، زندگی زیباتر و پرتو مهر گرمتر و رایحه گل دلانگیزتر بود.
میبینی که هنوزش به خاطر دارم. آری تو در چشم من بودی و گویی در سرشت من نهفته، دانی که هنوزت به خاطر دارم. امروز نگاه پر فروغ و لبخند سحار و فتنهانگیزت را به یاد آوردم و دیدم خاطراتی که از لطفها، مستیها و اشکها، قهر و آشتیهای تو دارم، مانند گلبرگهای بیجان دور هم گرد آمدهاند، سر بیعزت به دامان یکدیگر نهاده و در انتظار تندباد نشستهاند تا به پراکندگی و نیستی تن در دهند. بنگر چگونه در لحظات واپسین، در التهاب دیروز و گذشتههای شیرین از بیبرگی امروز و سردی و خزان محبت به هم رازها میگویند.
افسوس، افسوس،که روزگار و حوادث، دوستداران را آهسته از یکدیگر جدا میسازد و مانند امواج دریا اثر پایشان را که موقع وصل و تماشای غروب خورشید و تجلی ماه و هنگام گردش و گِله و ناز و نوازش روی شنهای ساحلی نقش بسته، شسته و با خود میبرد. نیک بنگر، نیک بنگر، از بهار و اشعه امید، از تو و شقایق سرخ، از من و شرارههای تمنا، دیگر اثری در کرانههای زیبا باقی نمانده است.
آرزو دارم ترانهای که دوست میداشتی و چه بسا برایم زمزمه مینمودی به یاد آوری.
آهنگی که توام با کلامی سوزان از لبانت میگذشت، دلم میشنید و به اعماق خود مینشانید و عزیزش میداشت.
چه پر شور نوایی، چه خوش میسرودی و چه خوش میگفتی، آتشی در سینه دارم جاودانی!»
در متن فوق ترکیب واژه شقایق سرخ، همانند نام رز باد فیلم «همشهری کین» به صورت سمبلیک در موجزترین حالت ممکن، تمامیت زندگی عاشقانه خالق گلها را بیان میسازد. برنامه ای که با شعر «لاله خونین» یا «ای آتشین لاله» رهی معیری یار و مشاور سلیمالنفسش، متبلور شده بود و با شقایق سرخ آلفرد دو موسه به پایان رسید. برنامه گلها به استناد تیتر مجلات و روزنامه ها و نظر بسیاری از اصحاب ذوق، بعد از پیرنیا، پژمرد.
به هرحال، برنامۀ گلهای جاویدان در سال ۱۳۳۴ خورشیدی آغاز شد و بعد از موفقیتهایی که گلهای جاویدان به دست آورد، پیرنیا به فکر توسعۀ این برنامه افتاد و برنامههای دلپذیر دیگری بنام: گلهای رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل، گلهای صحرائی بتدریج تولید و انتشار یافت که همه آنها بنحو بیسابقهای با استقبال وسیع جامعه ایران، اعم از خواص یا عوام روبرو شد.
یکی از دلایل موفقیت برنامه گلها، مدیریت سختگیرانه و نجیبانه و محققانه داوود پیرنیاست. در سخن یکایک هنرمندان متن کتاب متوجه میشوید که او مدیر پشتمیزی نبوده و حتی برای ساخت و طراحی آرم برنامه گلهای جاویدان، چنان پیگیر است که می توان ادعا کرد نخستین قطعه موسیقی اکودار در رادیو همین قرهنی شیرخداست که ماجرای ضبط آن را خواهید خواند.
دلیل دیگر مدیریت زیبا و ماندگار پیرنیا، وسواس در انتخاب تک بیتهای ناب و وسواس در دکلماسیون بیتهایی است که از لابلای اشعار مهجور گردآوری آمده است. تفاوت دکلماسیون شعر با گویندگی را به راحتی میتوان در مصداق یک برنامه مشاهده کرد. مثلا در برنامه گلهای جاویدان شماره ۹۶، بخش زیادی از مدت برنامه به خوانش متنی درباره ویژگی اشعار مولانا توسط علی دشتی اختصاص یافته که بسیار خسته کننده و بسیار متفاوت از گویندگی روشنک ( تکیه کلام روشنک «پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد»، بود.
خانم روشنک در مصاحبه ای در سال ۱۳۵۴ در گفتگو با شاهرخ نادری چنین گفته است:
زمانی که میخواستم وارد رادیو شوم، ۸۱ نفر جهت گویندگی شرکت کرده بودند که از میان آنان قبول شدم. کسانی که از من امتحان گرفتند: مرحوم سعید نفیسی، حسینقلی مستعان، حسین زاهدی، مرحوم صبحی و چند نفر دیگر هم بودند که الان یادم نیست. مرحوم پیرنیا از برنامه سوم گلها مرا دعوت به همکاری کردند. نام روشنک را هم ایشان برایم انتخاب کرد و اولین شعری را که در برنامه گلها خواندم، این بود:
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد/در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
شب که خورشید جهان تاب، نهان از نظر است/طی این مرحله با نور مهی باید کرد
برخی از گویندگان: آذر پژوهش، شمسی فضل اللهی، مولود عاطفی، فیروزه امیرمعز، فرخنده، مهناز، ایراندخت پرتوی، فروزنده اربابی، کوکب پرنیان، سرور پاک نشان، رضا معینی، قدسی رهبری، تقی روحانی، نورالدین ثابت ایمانی، اسداله پیمان، مرتضی اخوت، اکبر مشگین، بهرام سلطانی، محمد سلطانی، امیر نوری و پسر خردسال داوود پیرنیا…بوده اند.)و پیمان( اسدالله پیمان گویندۀ معروف رادیو تهران در سالهای ۱۳۳۴-۱۳۳۵ ش بود.) -است که در همین برنامه چند شعر را میخوانند.

تقی روحانی(عکس از آرشیو هومن ظریف)
پرهیز پیرنیا در انتخاب هنرمندان به ویژه بهرهگیری از استعداد و تواناییهای آنها هم، داوود پیرنیا را بیشتر کارگردان برنامه گلها معرفی میکند که با همراهی تهیه کنندگان( اُپراتورهای متبحر و تدوینگر) هر برنامه را به فیلمی ملودرام عاشقانه تبدیل کرده است. دقت فرمایید در همین برنامه گلهای جاویدان شماره ۹۶ که صدابردار برای توازن و تعادل صدای سه تار احمد عبادی با صدای زیر و بلند خواننده زن، چه زحمتی متحمل شده است.
اتفاقا پیرنیا پس از این، تصانیف را برای خواننده زن تعریف کرد و شاید این آخرین آواز مرضیه در برنامه گلها قلمداد شود و از طرفی بنا برگفتگوی نگارنده با ایرج، پیرنیا از او فقط برای اجرای آواز دعوت به عمل میآورد. درصورتیکه ایرج در خوانش ترانه و تصنیف هم متبحر است، اما وسواس و تدوین و کارگردانی پیرنیا، از ایرج، آواز درخواست میکند تا ترانه. حتی دعوت نکردن از دلکش همشهری بابلی من هم دلیلی دارد که در گفتگو با ویدا مشیری با نگارنده، دلیلش عیان میشود.
همین پیرنیایی که در مقام کارگردانی استعدادها را سبک و سنگین میکند و زیر بار نام و شهرت افراد نمیرود، با دوستان و افراد صاحب نظر به نمایش اجرای هنرمندان جامعه باربد میرود تا شنیدن صدایی مستعد از هنرجویان جوان جامعه باربد را از دست ندهد.( به شهادت سخنان جمال وفایی در گفتگو با محمد عرفان رفیعی).
در گفتگوی انوشه ( دکتر عفیفی) با شاهرخ نادری هم متوجه میشویم که پخش صدای عفیفی نیز، بدون اطلاع و درخواست عفیفی بوده و دکتر عفیفی در اینباره میگوید: « با دوستی و نزدیکی که با مرحوم پیرنیا داشتم و اصراری که کرد دوست داشتم ترانههای شیرازی به بهترین شکلش ضبط شود. من اول یک نوار ضبط کردم و از مرحوم پیرنیا خواهش کردم به هر کسی که فکر میکند مستعدتر است برای خواندن این آهنگها این نوار را بدهد. بعد شنیدم یکی از آهنگها پخش شده است. دفعه دوم با خواهش مرحوم پیرنیا رفتم یک برنامه با آقای پرویز یاحقی اجرا کردم.»

پرویز یاحقی(عکس از هومن ظریف)
همین وسواس به تشخص به جایگاه کودک و نوجوانان باعث شد که او در دبستان «نورجهان» شخصا حضور پیدا کند و میان صداهای کودکان، برای نمایشنامه ها و گویندگی رادیو کودک، شخصا افرادی را دعوت کند. شاید ثمره این دفاع جانانه از شخصیت کودک و نوجوان باعث شد که کمتر از یک دهه، منوچهر نوذری نوجوان، به برنامه نمایشنامههای حقوقی دکتر منوچهر معین افشار دعوت شود.
پیرنیا، سعدیوار، دامن ذهن خود را از گلهای استعدادهای مدارس پویای تهران، چنان پر میکند، که معین افشار، اذعان میدارد که از رادیو کودک بدون اطلاع قبلی میشنود که برنامه موسیقی کودک مدرسه، در حال پخش است! تاثیر چنین تفکری است که عباس یمینی شریف را وا می دارد بسراید:
ما گلهای خندانیم، فرزندان ایرانیم!
به هرحال، در آغاز برنامه گلهای جاویدان دو بیت از اشعار معروف سعدی، به شرح زیر خوانده میشد:
به چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
این گلستان همیشه خوش باشد

ترانه ای از عباس یمینی شریف برای برنامه کودک رادیو که فرزندان نیکول الوندی با آهنگسازی او اجرا کردند(عکس از آرشیو هومن ظریف)
(در عرصه پژوهش و بیان تاریخچه برنامه گلها نویسندگان عالی مقام زیادی پیش از این حقیر مطالب مهمی را نوشته اند. مطالب آنها در زمانهای که خبری از اینترنت( تارنمای جهانی) نبود، قابل ستایش صد چندان است. به ویژه برخی مطالب کتاب «چهره های موسیقی ایران» تالیف شاپور بهروزی، پدر بزرگوار همکار فقید ما در موسسه اطلاعات. بله فرزند ایشان، یعنی بهروز بهروزی، که علاوه بر نگارش مطالب تاریخی اهل ذوق و هنر نیز بود و افتخار شنیدن نوازندگی پیانوی ایرانی وی در تالار الغدیر روزنامه اطلاعات در پاسخ به آواز علیرضا قربانی را هرگز فراموش نمیکنم. دست قضا بیست سال بعد که من بیات اصفهان او را شنیدم در فقدانش،دست تقدیر، حقیر را روی صندلی اتاقش، در مجله اطلاعات هفتگی نشاند! چه بازیهای نغز و عجیبی دارد این چرخ! خداوند پدر و پسر را قرین هم در بهشت برین قرار دهاد).

مصاحبه بیژن امامی با داوود پیرنیا از مجله جوانان امروز اطلاعات(عکس از آرشیو هومن ظریف)
به هرحال این شعر سعدی، توسط گوینده خوشصدایی بنام: صدیقه رسولی«روشنک»، با احساسات تام و به وجهی بسیار بدیع و دلپذیر دکلمه میشد و با این دکلمۀ زیبا و مؤثر، فلسفۀ وجود برنامه گلهای جاویدان، به نحو محسوسی به شنوندگان انتقال مییافت. همراه با این دکلمه، هنرمندی بنام: محمد شیرخدائی، نوازنده نامدار قرهنی، با ساز خود نغمه دلآویزی را در مثنوی سه گاه مینواخت و با اوج و فرود نوای سازش، فضای روحانی خاصی برای اجرای شعر و موسیقی پدید میآمد.
گلهای جاویدان، مجموعهای بود از نثر و شعر و موسیقی که حدود ۴۵ دقیقه طول می کشید و گویندۀ خوش صدایی شرح احوال و منتخب اشعار شاعری را همراه با نوای ساز یکی از نوازندگان ممتاز، دکلمه میکرد. پس از وی، یکی از خوانندگان گلها مانند: بنان، قوامی، ایرج و یا گلپایگانی، غزلی را به همراه یک یا دو ساز میخواند و نهایتا برنامه با این جمله پر معنا وتاثیر گذار، پایان می پذیرفت:
«این هم گلی بود جاویدان، از گلزار بیهمتای ادب ایران»
از گلهای جاویدان جمعا ۱۷۵ برنامه تهیه و از رادیو انتشار یافت.
با توفیق عظیمی که گلهای جاویدان بدست آورد، این اندیشه در ذهن خالق داوود پیرنیا راه یافت که قطعات آهنگین موسیقی و به عبارت دیگر، آهنگ و ترانه نیز می باید در برنامۀ گلها جائی داشته باشد. بدین ترتیب ارکستر گلها شکل گرفت و تهیه گلهای رنگارنگ میسر گردید.
در آغاز تعداد نوازندگان ارکستر گلها، از۶-۵ نفر تجاوز نمی کرد، ولی به تدریج ارکستر مزبور بزرگتر و کاملتر شد و بالاخره به حدود ۶۰ نفر رسید و استادانی چون روحاله خالقی، جواد معروفی، علی تجویدی و همایون خرم، ارکستر مزبور را رهبری کرده و آهنگها و نغمه ها را با هارمونی های مناسب و گوش نواز و دلنشین، اجرا میکردند.
آهنگهائی چون: «آزاده»، «رفتم و بار سفر بستم»، «بسوزان» و «سنگ خارا» و «سرگشته: تو ای پری کجائی» که با هارمونی های مطلوب تنظیم یافته اند، نشانگر کار سترگی است که در برنامههای گلهای رنگارنگ انجام شد.
برای تهیه آهنگهایی که در گلهای رنگارنگ اجرا شد، جمعاً از آثار حدود سی نفر از استادان آهنگساز، اعم از متقدم و یا متأخر، به شرح زیر، استفاده شده است: شیدا، عارف، درویش خان، جهانگیر مراد، علی نقی وزیری، روحاله خالقی، مرتضی محجوبی، مرتضی نیداوود، موسی معروفی، جواد معروفی، شکری قهرمانی، مهدی خالدی، علی تجویدی، همایون خرم، پرویز یاحقی، حبیب اله بدیعی، محمود ذوالفنون، بدیع زاده، منصوری، سیروس ساغری، وزیری تبار، ملاح، حسین یاحقی، فریدون حافظی، اسداله ملک، لطفاله مجد، عباس شاپوری.
ترانههایی که در گلهای رنگارنگ انتشار یافت، تحول بنیادینی را در امر آهنگسازی و ترانهسرائی ایران موجب شد که شرح کامل آن به بررسیهای بیشتر نیاز دارد.
گلهای رنگارنگ حدود ۳۰ دقیقه طول میکشید و نهایتا با این جمله به پایان میرسید:
همیشه شاد و همیشه خوش باشید.
از گلهای رنگارنگ جمعا ۵۸۱ برنامه تهیه و از رادیو تهران (رادیو ایران) پخش شد.
لازم به توضیح است که برنامه های گلهای رنگارنگ از شماره ۱۰۰ شروع گردید و برخی از برنامه های آن به: الف و ب و پاره ای مواقع ث نیز تنظیم و اجرا میشد که جمعا حدود ۵۸۱ برنامه بود.
برگ سبز، بازتاب تفکرات عرفانی داوود پیرنیا بود و منحصرا با ساز و آواز و شعر خوانی اختصاص داشت و در آن آهنگ و تصنیفی خوانده یا اجرا نمیشد. برگ سبزها غالبا با ساز تنهای یکی از استادان نوازنده آغاز میگشت و بعد از دکلمه برخی اشعار عرفانی، خواننده خوش آوائی مانند ادیب خوانساری، سید جواد ذبیحی، اکبر گلپایگانی، غلامحسین بنان، محمودی خوانساری، حسین خواجه امیری (ایرج)، عبدالوهاب شهیدی، حسین قوامی، محمدرضا شجریان، جمال وفائی، رشید مستقیم، انوشه، خاطره پروانه، عبدالعلی وزیری، نوذر، ناصر مسعودی، خانم فرح و تاج اصفهانی، حدود ۱۵ دقیقه موسیقی آوازی پرشوری را اجرا میکردند و پس از آن بار دیگر، دقایقی چند، ساز تنها پخش میشد و برنامه برگ سبز در فضای روحانی دلپذیری به اتمام میرسید.

عبدالعلی وزیری (عکس از هومن ظریف)
آوازهای ذبیحی، بدون همراهی ساز بود، ولی آواز دیگر خوانندگان را ساز دلنواز برجسته ترین نوازندگان، همراهی میکرد. این برنامه در شب های جمعه از رادیو پخش میشد، در آغاز هر برگ سبز، گویندهای خوش آوا، دو بیت از اشعار فریدالدین عطار نیشابوری را به شرح زیر دکلمه میکرد:
چشم بگشا که جلوه دلدار
به تجلی است از در و دیوار
این تماشا چو بنگری گوئی
لیس فیالدّار، غیره دیاّر
در پایان هر برنامه برگ سبز، این شعر عراقی دکلمه میشد:
زیبد که به درگاهت، نومید نگردد باز
آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد
و آنگاه با این جمله صوفیانه: «این هم برگ سبزی بود تحفه درویش، علی نگهدارتان!»، برنامه پایان می پذیرفت.
در گلها جمعا ۳۱۲ برنامۀ برگ سبز تهیه و از رادیو منتشر شد. اولین برنامه برگ سبز با همکاری جلیل شهناز، حسن کسائی و جواد ذبیحی تهیه شد و به شهرتی ماندگار دست یافت.

سید جواد ذبیحی(عکس از آرشیو هومن ظریف)
یک شاخه گل برنامهاى بود که حدود ۱۵ دقیقه طول میکشید و به معرفى یک شاعر و یادی از بزرگان موسیقی میکرد.
برخى اوقات این ترتیب به هم می خورد و آوازی اجرا می شد.
تحت عنوان شاخه گل مخصوص، ۲۲ برنامه، به مناسبت اعیاد و جشن ها و بزرگداشت، یا درگذشت هنرمندان بزرگ، تولید و منتشر شد که مدت اجرای آنها بعضا به ۴۵ دقیقه هم میرسید، مانند شاخه گل مخصوصی که به مناسبت درگذشت مرتضی محجوبی تهیه شده و یکی از دلآویزترین شاخه گلهای مخصوص به شمار میآید. در این شاخه گلها، نوشتهها اغلب به قلم سحار خود داوود پیرنیاست.
در برنامۀ گلها جمعا ۴۶۵ شاخه گل، اعم از شاخه گلهای معمولی و یا شاخه گل مخصوص تولید و از رادیو منتشر گشته است.
گلهای صحرائی ویژۀ معرفی آهنگها و ترانههای محلی ایران بود و خوانندگانی چون: سیما بینا، ناصر مسعودی، ویگن و دیگر خوانندگان خوشآوای محلی، با خواندن ترانههای زیبای مناطق مختلف (فلات ایران و مفهوم ایرانشهر)، تنوع دلپذیری به برنامه گلها میبخشیدند.
انتشار این برنامهها از رادیو ایران، موجب میشد تا مردم سرزمینهای گوناگون ایران( بهویژه سرزمینهایی که طی سالیان گذشته از وطن دور ماندند) با ادبیات غنی و موسیقیهای آهنگین بومی و گویشهای دیگر اقوام ایرانی آشنا شده و همبستگی بیشتری بین آنها بوجود آید. برنامههای گلهای محلی در اصفهان، مشهد، مهاباد، رشت و شیراز و دیگر مراکز، تحت مدیریت و پیشنهاد پیرنیا و همیاری خالقی راه افتاد و در این باره سخنان روانشاد منصور نریمان در گفتگو با نگارنده که بخشی از آن در فیلم «پیرنیا باغبان گلها» منتشر شده – درباره سرپرستی گلهای مشهد و شیراز شنیدنی است. براین اساس بود که پیرنیا از پذیرفتن محمدرضا شجریان در برنامه گلها امتناع می کرد چون در برنامه گلهای مشهد و دیگر مراکز فرصت برای جذب جوانان مهیا بود.
به هرحال در برنامۀ گلها جمعا ۶۲ برنامه از گلهای صحرائی منتشر شده است.

محمدرضا شجریان
گویندگان خوش آوائی چون: صدیقه رسولی (روشنک)، آذر پژوهش، تقی روحانی، اسدالله پیمان، شمسی فضلاللهی، فیروزه امیر معز، نورالدین ثابت ایمانی، فخری نیکزاد، سرور پاک نشان، فروزنده اربابی، شکوه رضائی، مهناز، مولود کنعانی، رضا معینی، بهرام سلطانی، امیر نوری، ایراندخت پرتوی، کوکب پرنیان، محمد سلطانی، مرتضی اخوت، مولود عاطفی و قدسی رهبری، اشعار ناب پارسی را به وجهی بدیع و تاثیر گذار دکلمه میکردند.
پیرنیا در برنامههای گلها، فقط به معرفی شعرای نامدار متقدم یا معاصر ایران اکتفا نمیکرد. او به مدد یاران ادیب و شاعر خود مانند: بدیعالزمان فروزانفر، جلال همائی، رهی معیری، پژمان بختیاری، دکتر لطف علی صورتگر، دکتر ضیاءالدین سجادی و دیگر صاحب نظران، آثار بسیاری از شعر او گویندگان پارسیگوی را که جز برخی از خواص، کسی با نام و آثار آنها آشنائی نداشت، بررسی میکرد و اشعار ناب و شرح احوال آنها را در برنامههای مختلف گلها انتشار میداد.
به این ترتیب، بر اثر آشنائی مردم با این شعرا و اظهار علاقه به اشعار آنها، دیوان بسیاری از سخنسرایان گمنام بچاپ رسید و نام و شهرت آنها از زیر گرد و غبار زمان بیرون آمد و اشعار نابشان بر زبانها جاری شد.
کوتاه سخن اینکه در مسیر نگارش کتاب پیرنیا باغبان گلها، با محبت شهرخ پیرنیا؛ فرزند داوود پیرنیا، اسناد و عکسهای دیده نشدهای از آرشیو خانگی بیژن پیرنیا، توسط فرزند محترم آقا بیژن، یعنی جناب پارسا پیرنیا، در اختیار نگارنده قرار گرفت که برای نخستین بار در این مجلد به چاپ رسید.

شهرخ پیرنیا با موهای فرفری و بیژن پیرنیا در خانه دربند(عکس از هومن ظریف)
در تاریخ، گاهی فرزندانی از پدران یا والدین خود، بیشتر معروف خاص و عام میشوند و گاهی هم فرزندان به خاطر جایگاه تاریخی والدین، مشهور هستند. اما درباره داوود پیرنیا، شرایط تاریخی اینگونه بود که تا زمانی که در عرصه سیاسی بودند همواره لقب او این بود: او فرزند مشیرالدوله است و زمانی هم که دل و جان و جسم را پای برنامه کودک و گلها نهاد، برای معرفی او نجوا میکردند: او پدر آقا بیژن است!
بنابر این، اگرچه جایگاه مدیریت هنری و فرهنگی او در اذهان اشخاص است اما در دهه چهل و پنجاه، مقبولیت برنامههای پرورشی برنامه کودک و سخنان داوود پیرنیا که از حنجره شیرین فرزندش در مدارس و خانهها طنینانداز میشد، باعث شهرت گوینده شد تا نویسنده. البته زیاد هم عجیب نیست، زیرا در بین عموم مردم، فیلمها به بازیگران شناخته میشود و ترانهها به خوانندگان!
حال که سخن از برنامه کودک شد در همین مقدمه، نامهای که سال ۱۳۹۶ برای رسانهها ارسال کردم عینا میآورم که جایگاه برنامه کودک رادیو در سالهای ابتدای دهه سی بیشتر لمس شود:
«قابل توجه یونسکو، وزارت میراث فرهنگی و شورای کتاب کودک:
نخستین «کودک»گوینده «برنامه کودک» در «دنیا» بیژن پیرنیا است
در مستند یمینی شریف و مستند پیرنیا باغبان گلها، و برنامه رادیویی جشن هفتاد و چهارسالگی رادیو ایران،که با اجرای شاهرخ نادری و فریبرز گلبن، برگزار شد، بیژن پیرنیا، با تاکید اعلام میکند که او«نخستین گوینده برنامه کودک در دنیا» است.

آقا بیژن در حال خواندن نامه های رسیده به برنامه کودک ۱۳۳۴(عکس از آرشیو هومن ظریف)
قبول این واقعیت برای من، با اینکه بیژن پیرنیا«آقابیژن»، چندین بار روی آن تاکید داشت، سخت بود، اما متاسفانه با مرگ ایشان، برای یافتن نخستین گوینده کودک در دنیا کنجکاو شدم، که این مهم واقعیتهای غرورانگیزی از تاریخچه موسیقی آموزشی و برنامه هدفمند آموزشی در تاریخچه رادیو ایران را آشکار کرد.
در تاریخچه تاسیس رادیو مشهور است که نخستین ایستگاه منطقه ای رادیویی، پخش خود را در کالیفرنیا در سال ۱۹۰۹ آغاز کرد ولی در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۲۰ -مطابق با ۱۲۸۹ خورشیدی -در پنسیلوانیا آمریکا رادیو به معنای فراگیر خود، آغاز به کار کرد و بعد از سی سال یعنی در سال ۱۳۱۹ نخستین فرستنده رادیویی به ایران آمد.
در آن سالها، قدیمیترین برنامه رادیویی ویژه کودک در انگلستان، برنامهای به نام «ساعت بچه ها» شبکه سی بی اس، بود که از سال ۱۹۲۶ مطابق با ۱۳۰۵ خورشیدی آغاز شد.
اما هنرپیشگان این برنامه ویژه کودک و نوجوان، که در ساعت ۵ تا ۶ عصر پخش می شد، جوانان هنرمند و موزیسین با متوسط سن ۲۰ ساله بودند که در واقع هیچکدام گویندگی برنامه را برعهده نداشتند.
متوسط سن شنوندگان برنامه نیز بین ۵ تا ۱۵ ساله بود، زیرا بر اساس استاندارد و معیار جهانی و مقطع سنی آموزشی در بریتانیا، افراد ۱۵ ساله هم کودک شناخته میشوند.
بنابراین، نمیتوان این برنامه انگلیسی را برنامهای مختص کودک و با گویندگی و حضور کودکان یعنی محدوده سنی خردسال و کودک دبستانی در نظر گرفت، در واقع «ساعت بچه ها» درباره کودک بود، نه برای کودک.
بیست سال بعد، یعنی در سال ۱۹۴۵ میلادی مطابق با ۱۳۲۳ خورشیدی در کالیفرنیا، گوینده دوازده سالهای به نام چارلز کوارلت، برنامه کودکان را از شبکه سی بی اس نه به صورت روزانه، بلکه به صورت هفتگی یعنی یکشنبه ها صبح، آن هم با محتوای بازیهای ورزشی، بیسبال ویژه کودکان و کنسرتهای جز و کانتری نوجوانان گزارش میکرد.
البته پیشتر از آن، در سال ۱۹۳۱ برابر با ۱۳۱۰ خورشیدی جورج انسپرو ۱۶ ساله، اخبار شبکه «ان بی اس» را میخواند که این برنامه از جمعه ۱۸ ماه می ۱۹۳۴ شروع شده بود.
«آندرو کرایسل» نویسنده کتاب «درک رادیو» معتقد است: « در سالهای دهه ۳۰ خورشیدی شبکه بیبیسی، شنوندگان خود را به خاطر گسترش برنامه تلویزیون از دست داد. طبق آمار منتشره، تعداد شنوندگان از ۹ میلیون نفر به ۳ میلیون نفر رسیده بود که از دلیل این کاهش شدید شنوندگان، افت کیفیت برنامهها بود.
این در حالی است که در همین سالها، یعنی از سال ۱۳۳۴ خورشیدی، به مدت ۹ سال ممتد با مشاوره هدفمند حقوقدانانی به نام های؛ دکتر منوچهر معینافشار و داوود پیرنیا، هر روز صبح ساعت هفت و ربع، برنامهای از شبکه رادیو ایران، پخش میشد. این برنامههای روزانه رادیویی با هماهنگی وزارت آموزش و پرورش وقت، صبحها از بلندگوی مدارس سر صف پخش میشد و گوینده آن کودک ده سالهای بود به نام بیژن پیرنیا که بین عموم به خاطر سخنانی که کمتر از کودکان ده ساله انتظار می رفت، او را آقابیژن میخواندند.
جالب اینجاست که به خاطر تنبیههای بدنی رایج در دهه ۳۰ خورشیدی که مثلاً در مدرسهای در کرمان به قتل کودکی با ضربات زنجیر منجر شده بود، برنامه کودک در ماههای ابتدایی با سخنان «دادستان کل کشور» که تنبیه بدنی در مدارس را اعلام جرم کرد، آغاز شد.
مدت زمان این برنامه در ماه اول ۵ دقیقه و سپس به مدت ۱۵ دقیقه ادامه پیدا کرد.
زمان پخش این برنامه هم، هوشمندانه معین شده بود، زیرا از ساعت ۷ و پانزده دقیقه تا ۷ و سی دقیقه صبح بود. به این منظور که کودکان و خردسالان، در هنگام آماده شدن برای رفتن به مدارس، با حقوق خود آشنا شوند.
آقا بیژن پیرنیا، که تنها مجری ده ساله رادیو کودک تاریخ رادیو دنیاست، روی این جمله در همه برنامه ها، تاکید داشت:«کودک شخصیت دارد».
در دهه سی خورشیدی، وزارت آموزش و پرورش وقت، مدارس را با بخشنامهای، مجبور کرده بود که هنگام صف صبحگاهی دانش آموزان، «برنامه کودک رادیو ایران» از بلندگوی مدارس پخش شود.
علاوه بر این، در زمانهای که تلویزیون باعث کاهش استقبال از رادیوهای منطقه ای دنیا شده بود، «داریوش»، فرزند «داوود پیرنیا»، پیش از پیوستن منوچهر معینافشار، به برنامه رادیو کودک، نویسندگی برنامه را برعهده داشت.
در واقع، نه تنها آقا بیژن پیرنیای ۱۰ ساله، نخستین گوینده «کودک»برنامه کودک رادیو تهران بود، بلکه خود این برنامه، نخستین برنامه کودک رادیو دنیا به حساب می آید که خوانندگان و مجری آن، کودکان و خردسالان بودند و نویسندگان آن، به صورتی هدفمند، از تریبون کودک و خردسال، مشکلات تربیتی و حقوق کودک را با گفتار و موسیقی بیان میکردند.
شاید جغرافیای ذهنی داوود پیرنیا این گستره زمانی را در بر گرفته بوده که به مرور هنرمندان کودک و نوجوان در برنامه کودک به برنامه پنجگانه گلها، اضافه شوند. کما اینکه در عرصه خوانندگی عهدیه و سیما بینا به گلها پیوستند و از میان نوازندگان نیز محمد ظریف و همسرش( گیتی وزیری تبار) و بهمن رجبی( به جای امیر ناصر افتتاح بدون اعلام در برنامه) نیز در نوجوانی در ارکستر گلها ساز زده اند. حتی نگارنده در گفتگو با علی ( الکساندر) رهبری مطلع شدم که ایشان در نوجوانی در ارکستر گلها همراه با فریدون شهبازیان ساز نواخته است.

ارکستر گلها برنامه کودک (عکس از آرشیو هومن ظریف)
علی رهبری، برادر بزرگواری در روزنامه اطلاعات دارند که من از این طریق کتابی را که درباره دکتر حسین گلگلاب نوشته بودم خدمت ایشان تقدیم کردم. چند سال بعد طی یک مصاحبه تلفنی متوجه شدم در کودکی سنتور مینواختند که به این گفتار رسیدیم. عکس نوازندگی ایشان را در سال ۱۳۹۶ در موزه هرندی کرمان دیده بودم.
علی رهبری در گفتگو با نگارنده گفت: من آن زمان که بچه بودم و سیزده ساله کنار آقای شهبازیان که ایشان الان در ایران رهبری میکنند، در ارکستر گلها با آقای معروفی و اینها نوازندگی میکردیم. من در همان سن و سال با عده زیادی از نوازندگان ارکستر سمفونیک کنار فریدون شهبازیان بودم و البته از همه جوانتر بودم. و خلاصه بچه بودم که در ارکستر معروفی ساز می زدم.
مولف: هومن ظریف
لینک فیلم«آقا بیژن» ساخته هومن ظریف:
https://youtu.be/HTijhixffmA?si=xMDfxQwPWt-1P6dE
گردآورندگان«پروندهای برای داوود پیرنیا باغبان موسیقی ایران»: سعید اداک؛ سحر طاعتی؛ مینا آتشی

جای خالی آثار آهنگسازان ایرانی در جشنواره موسیقی جوان
داوود گنجهای:جشنواره جوان از سایر جشنوارههای موسیقی موفقتر عمل کرده است
علی اکبر مرادی: جشنواره موسیقی جوان باید منطقهای برگزار شود
ارسلان طیبی: هوای علاقمندان به موسیقی نواحی را داشته باشیم
وقتی رتبه مهمتر از تجربه میشود
فراخوان همکاری داوطلبانه با چهل و یکمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر
تمدید مهلت فراخوان چهل و یکمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر
جایزه ۷۰ میلیونی پوستر جشنواره موسیقی فجر/پوستر ۲۰ مهر رونمایی میشود
دیدار سرپرست معاونت هنری ارشاد با شورای سیاستگذاری جشنواره موسیقی فجر
انتشار فراخوان طراحی پوستر ۴۱مین جشنواره موسیقی فجر
جشنواره موسیقی نواحی باید مردمی برگزار شود
بخش مستقلی برای موسیقی نواحی ایران تشکیل شود
بخش مردمشناسی جشنواره موسیقی نواحی مغفول مانده است
جشنواره موسیقی نواحی ایران باید از نگاه گلخانهای و پروژهای رها شود
آیین نامه جشنواره موسیقی نواحی ایران تدوین میشود