توجه زیاد به تکنیکهای ویترینی و فراموشی تکنیکهای تکوینی
شنبه, 1 اسفند 1394
توجه زیاد به تکنیکهای ویترینی و فراموشی تکنیکهای تکوینی
در گذشتهی نسبتاً دور و در زمانِ حیات خاندان فراهانی، با توجه به محدودیتِ عرصه برای بروز هنرِ نوازندگی نزد عوامــ آن زمان اجرای موسیقی دستگاهی محدود به دربار و مجالس خاص بودــ پرورشیافتگان نزد این خاندان، برای اثبات خود در نوازندگی، نیازمند تأیید خواص و استادانشان بودند و از این رو، سعی در نهادینهکردن جانمایهی موسیقی و درونی ساختن گوهر هنر و آفرینش بر پایهی ذوق و قریحهشان بودند. از آن میان میتوان درویشخان را نام برد که شاید شاخصترین هنرمند در نسل دوم، پس از میرزاها، باشد.
هرچه جلوتر آمدیم، سیطرهی شنوندگان موسیقیِ جدی، بیشتر و بیشتر شد و این گستردگیِ مجالِ عرضه، در ابتدا منجر به رویآوردن تودهی مردم به موسیقی و باعث شد عدهی بیشتری علاقهمند به یادگیری موسیقی شوند و استعدادهای زیادی مجال پرورش و ظهور یافتند. با بررسی آماری میبینیم تعداد هنرمندان طراز اول در نسل بعد از میرزاها رو به فزونی گذاشت و دامنهی آن از وزیری و صبا و نیداوود تا محجوبیها، کساییها، تجویدیها و غیره گسترش یافت.
با ازدیاد جمعیت و رشد کمی نوازندگان، کمکم عدهای که نمیتوانستند نظر خواص را به خود جلب کنند، سعی کردند با بهرهگیری از حرکاتی صرفاً نمایشی و به عبارتی ویترینی، برای خود مخاطبی دست و پا کرده و راهی به سوی شهرت پیدا کنند. این رویه دوشبهدوش جریان جدی و تکوینی موسیقی در حرکت بود تا وارد نسلِ کنونی موسیقی شد.
در نسل حاضر، به شکلی بارز، اجراهای ویترینی گوی سبقت را از هنر جدی ربودهاند و دچار پدیدهی عوامزدگی در موسیقی شدهایم، چرا که این تکنیکها با اینکه هیچ اثری روی خواص ندارند اما در کوتاهترین زمان عوام را جلب میکنند.
اگرچه در نسل اول، تار میرزاها بیشتر خواص را جذب میکرد و در نسل دوم، هنرِ درویشخان در کنار خواص، مورد توجه عدهی بیشتری از عوام نیز قرار گرفت و در نسلهای بعدی شاهد ظهور هنرمندانی مانند قمر و بنان بودیم که با نگاهی تکوینی خواص و عوام را به یک میزان جذب کردند، کمکم این اقبال به طرف عوام سنگین و سنگینتر شد تا امروز که بیشتر اهالی موسیقی دغدغهی اصلیشان جلب عوام است.
گریزی بزنیم به جریان شعری نیما که با ظهور او و سپس پدیدههایی چون اخوان، فروغ، شاملو و کدکنی به سمت قوام و گسترش پیش رفته است. میدانیم که هر کدام از شعرای بالا چه شناخت عمیقی از شعرای کلاسیک مانند حافظ و فردوسی و خیام دارند. چه آشکارا ردّ پای لحن فردوسی در شعر نوِ اخوان پیداست و یا کدکنی با الهام از ضربآهنگِ تکوینی شعر پیشینیان، بهخصوص حافظ، چگونه ضربآهنگ و معنا را در شعر نو هماهنگ ساخته و به کمال شعری خویش رسیده است.
اخوان و فروغ و کدکنی جانمایهی ادبیات کلاسیک را بهدرستی درک کرده و کاملاً آگاه بودند که کجا ایستادهاند و به عبارتی دچار اشتباه محاسباتی نشدند. به همین دلیل است که اشعارشان به گونهای قوام یافت که موافق و مخالف را به تحسین واداشت.
در میان اهالی موسیقی هستند عدهای (بسیار) که بهکل ارزشهای موسیقی ایرانی را رد کردهاند و تا جایی پیش رفتهاند که هر کدامشان جز خود، هیچکس را چه قدیمی و چه به قول خودشان نو قبول ندارند. ادعاهایی نظیر پیوند ملتها، جهانیشدن، جهانیبودن، تغییر زمانه، نیاز زمان و غیره در کلام بیشتر اهالی نسل جدید شنیده میشود اما در عمل تا نهایتِ دعوا پیش میروند و هر کدام مدعی هستند چیزی که من ارائه میدهم هنر نو است و چیزی که دیگران تحت این عنوان ارائه میدهند فاقد محتوا و ارزش هنری است. آیا نمیتوان چنین نتیجه گرفت که این جریان که مدعی نو بودن است بیش از هر گروهی، توسط خود مدعیانِ نوگرایی متهم به بیمحتوایی شده است؟ و البته به منتقدین نیز از همان ابتدا انگ واپسگرایی و بیسوادی میزنند تا دیگر کسی جرأت انتقاد کردن پیدا نکند.
در این میان، مخاطب عام که بیش از هر زمانی از نظر کمی رشد یافته است، صرفاً برای فراموشیِ لحظهایِ دغدغههای زندگی، به دنبال دانلود موسیقی و ذخیرهکردن در گوشی موبایل هست تا بتواند در ازدحام جمعیت ایستگاههای مترو و اتوبوس، با هدفون، خود را لحظهای جدا از محیط تصور کند.
از این موقعیت نیز تهیهکنندگان موسیقی، بهترین استفاده را میبرند و هر بار با مطرحکردن یک نام جدید به مخاطبینی که وقت زیادی برای انتخاب ندارند، سود خود را برده و البته در ظاهر به هنر و فرهنگ نیز خدمت میکنند! بنا بر این بررسی، پیداست که چرا امروز تکنیکهای ویترینی و زودبازده در بالاترین حد از ظهور رسیدهاند.
در ابزار شنیداری امروز نظیر گوشی موبایل و اِمپیتری پلیر، بیشترِ ظرایف موسیقی شنیده نمیشوند و همچنین ایرادهای وحشتناک تکنیکی به گوش نمیآیند. چند نفر از شنوندگان عام، متوجه میشوند که مدتهاست در تار یک تکیهی درست و منطبق با زمانبندی، یک کندهکاری صحیح، یک ریز بدون نویز و صدای اضافه، در نی و کمانچه یک جملهی ژوست و در آواز، لحنی ادیبانه و تلفیق صحیح شعر و موسیقی را نشنیده یا به شدت کم شنیدهایم؟ بیشترِ آنچه میشنویم سرعت و شلوغی و هیاهو و حرکات نمایشی برای حصول رضایت عوام در کوتاهترین زمان ممکن مثلاً زمانی در حد طی شدن سه ایستگاه مترو است.
با توجه به اینکه پس از هر انتقادی بیشتر از هر چیزی صفحات نظرسنجی مملو از توهین و یارکشی و طرفداری صِرف و بدون تحلیل میشود، آیا اساساً در ایران امروز، مجالی برای نقد و توجه و همچنین گسترش مفاهیمِ تکوینی مانده است؟
ــ مازیار شاهی
زمستان ۹۴