اندر احوالات وقایع فرهنگی در ایران
شنبه, 25 اردیبهشت 1395
فدرال در معنای رایج به حاکمیتی گفته میشود که مجموعه استانها یا ایالتهای آن ضمن آنکه از قوانین حکومت مرکزی تبعیت میکنند، قوانینی محلی نیز برای هر یک از ایالتهای خود وضع کردهاند که لزوماً در همان ایالت از وجاهت قانونی برخوردار است.
فرهنگ در سرزمین ما نیز نانوشته از چنین نگاهی برخوردار است. در واقع اگر قوانین و مقررات کشور، فدرالی طراحی و تدوین میشد، هیچ ایرادی به آن وارد نبود، اما برخوردهای سلیقهای در حوزهی فرهنگ و قرائتهای شخصی در مناطق گوناگون کشور، نگرانی بسیاری را فراهم آورده است، که اصحاب فرهنگ و هنر و کارگزاران این حوزه و نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهعنوان تنها نهاد حاکمیتی کشور، که هم وظیفهی حمایت و هدایت و هم نظارت را در این حوزه برعهده دارد، مورد تهدید قرار داده است.
در این میان، متأسفانه موسیقی دچار مشکلات متکثرتری است؛ به این معنا که لزوما یک آفرینش هنری در حوزهی موسیقی، حتی اگر تمامی تشریفات قانونی خود را از مجاری رسمی صدور مجوز گذرانده باشد، لزوماً در همهی شهرهای ایران امکان اجرا و به ظهور رساندن آن میسر نخواهد بود. البته شرایط بیانشده از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. مؤلفههای فرهنگی، اجتماعی، تشریعی، اقتصادی و قومیتی و یا سیاسی باعث شده است نوعی فدرال نانوشتهی فرهنگی تقریر شود که آسیبهای بیشماری را پیش روی تعالی فرهنگ و هنر این سرزمین قرار میدهد.
از منظر فرهنگی و اجتماعی، میبایست بافت فرهنگی و اجتماعی یک منطقه به حدی رسیده باشد تا بتواند با یک اثر هنری مواجه شود و با آن ارتباط برقرار کند که البته این بازدارندگی راه حلی جز پرورش مخاطب ندارد و در زمان، تحویل خواهد شد و در کشورهای توسعهیافته اساساً این وظیفه بر دوش بنیادهای فرهنگی است که در جهت توزیع عادلانهی بستههای فرهنگی و هنری کوشش کنند و به باروری اجتماعی و ارتقای سطح فرهنگی جامعه بپردازند.
از نظر تشریعی، برخی مناطق ایران بهواسطهی نگاههای سنتی که به هیچ روی مذموم نیست و بهواسطهی قرائتهای سنتگرایانه از دین، از پذیرش برخی از آفرینشهای هنری سرباز میزنند که این نیز در مطالب بیانشده، قابل ارزیابی جامعهشناختی است؛ اگرچه بر پایهی دیدگاه امام خمینی (ره) با توجه به حاکمیت جمهوری اسلامی، هر کدام از آفرینشهای هنری که از مجاری رسمی مورد نشر قرار میگیرند، حجت شرعی بر حلیت آن موجود است، همچون نگاهی که به پخش موسیقی از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شد.
اما مهمترین منظری که بایستی مورد توجه قرار گیرد برخورد سیاسی با فرهنگ در گوشه گوشهی ایران است که عموماً از سوی مدیران و صاحب منصبان صادر میگردد. مدیرانی که اصولاً در حوزهی فرهنگ، تخصصی ندارند، اما رأی بر عدم برگزاری یک رویداد فرهنگی میدهند. یا جلوگیری از به صحنه رفتن بانوان در برخی از شهرهای ایران، هم به باور بانوان در برخورداری از حمایت حاکمیت لطمه میزند و هم دستاویزی برای مغرضان سیاسی خارج از کشور فراهم میکند و از منظر اخلاقی نیز توهینی جنسیتی محسوب میشود. اما فقط به مدیران غیرفرهنگی یا گروههای معترض نمیشود خرده گرفت؛ در پارهای مواقع، برخی مدیران فرهنگی هم رفتارهای خلاف فرهنگی دارند. اینکه مدیری از دستگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در انجام رسالتهای سازمانی خود به دلایل مختلف مصالحه میکند، جای گزند است. دلایلی از جنس عافیتطلبی که برخی مدیران نخواهند دردسرهای ناشی از یک رویداد فرهنگی را بر دوش بکشند، که نشانهی عدم علقه به فرهنگ و هنر و عدم التزام به انجام وظایف سازمانی است که آن مدیر را منصوب کرده است. به بیانی دیگر، اعمال سلیقههای فردی تحت عنوان شریعت و عدم کارایی قانون در بسیاری حوزهها باعث شده برداشتهای شخصی، فدرالیته در فرهنگ را رقم بزند.
امید که دستگاههای حاکمیتی با احراز قانون و تأکید بر تصریح آن، بر این قوانینِ نانوشته فائق آیند و فرهنگ بارورتر شود. کافیست از داوریهای چشمی، صرف نظر شود و صراحت قانون استوار گردد و فرهنگ، آرام و قرار بهتری را تجربه کند.
ــ محسن خباز