استاد شیرمحمد اسپندار کجاست؟
دوشنبه, 14 مهر 1404

استاد شیرمحمد اسپندار که تنها بازمانده از نسل گذشته موسیقی نواحی ایران محسوب میشود این روزها در سن ۹۸ سالگی همچنان درگیر مشکلات مالیست.
اللهبخش اسپندار فرزند استاد شیرمحمد اسپندار (دونلینواز بلوچستانی) در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاعرسانی انجمن موسیقی ایران گفت: پدر من چهار پنج سالی میشود که در بستر دائمی بیماریست؛ کهولت سن و بیماریهای مزمنی که مدام دامنگیر ایشان است در این سالها ایشان را رها نکرده. در طول این مدت نیز تمام کارهای ایشان بر حسب وظیفه بر عهده ما فرزندان استاد بوده است و تا زنده هستند ما مدیون لطف ایشان هستیم و این چیزی نیست جز رابطه عاطفی بین پدر و فرزندان. مادرم هم بیمار هستند و ما به هر دوی این عزیزان خدمت میکنیم. شکرخدا به هر نحوی که هست زندگی میکنیم و خوشبختانه شهرهای بزرگ استان و به خصوص بلوچستان آسایشگاه سالمندان ندارد و نشان میدهد که هنوز بزرگترها در این سرزمین دارای ارج و قرب خاصی هستند. این قدرشناسی در بین بلوچها عمومیت دارد و بزرگترها در جامعه و هم در خانواده از جایگاه والایی برخوردار هستند.
وی درباره وضعیت مالی استاد اسپندار افزود: در حال حاضر مجموع مستمری که ایشان دریافت میکند حدود ۳ میلیون تومان است. البته در زمانی که پدر سرپا بودند از ایشان در مورد وضعیت مالیاش پیگیری میکردم و ایشان میگفت خدا این هنر را به من عطا کرده که دل مردم را شاد کنم. من حاضرم غذایم صرفاً نان و پنیر و چایشیرین باشد ولی بتوانم باعث شادی مردم بشوم و آنها را شاد ببینم؛ وقتی من مینوازم احساس میکنم دِین خودم را به مردم ایران ادا میکنم. چه پنج دقیقه و چه یک ساعت بتوانم با نوازندگیم در این شادی اثر داشته باشم دل من هم آرام میگیرد.
فرزند استاد شیرمحمد اسپندار همچنین در مورد دعوتهایی که از طرف کشورهای دیگر برای اقامت استاد در آن کشورها شده است میگوید: پدر الان چند سالیست که در بستر بیماری افتاده و نیاز به توجه دارد. گاهگداری به پدر میگویم که شما به حدود بیست کشور دیگر برای اجرا سفر کردهاید و چند مرتبهای هم از طرف مسئولان برخی از آن کشورها دعوت به ماندن در آنجاها شدهاید اما شما نمانید و برگشتید و ایشان در جواب میگوید یک وجب از خاک ایران را به دنیا نمیدهم.
اللهبخش اسپندار در ادامه عنوان کرد: وقتی ژاک شیراک رئیسجمهور فرانسه در سالن اجرا به پدرم میگوید از شما برای اقامت در فرانسه با افتخار دعوت میکنم پدر در جواب میگوید آقای رئیسجمهور ایران کشور بزرگیست و فرانسه هم کشور بزرگیست ولی من ایرانی هستم و یک وجب ایران را به تمام دنیا نمیدهم؛ حاضرم در شرایط بد زندگی کنم ولی حاضر نیستم ایران را ترک کنم. البته الان باید پرسید ایشان چرا شرایطی دارد و کدام مسئولان به ایشان توجه دارند؟ من قصد گلایه ندارم ولی بالاخره الان ایشان نیازمند توجه و مساعدت بیشتر هستند.
وی درباره بازماندگان هنر دونلینوازی در ایران گفت: البته پدرم شاگردانی تربیت کرده است ولی باز هم در کل جمعیت ایران شاید به اندازه انگشتان دست دونلینواز نداشته باشیم. اگر اشتباه نکنم در کل بلوچستان دو نوازنده دونلی داریم. از بین شاگردان پدر میتوانم به آقای حبیب آتشگر اشاره کنم که الان در زابل است. از میان فارسزبانان هم افرادی میآمدند بین ۱۰ روز تا یک ماه اینجا میماندند و درس میگرفتند و میرفتند. همچنین امیر اسپندار که نوه استاد و خواهرزادهام است نینوازی میکند و این شروع خوبیست که در ادامه به دونلینوازی برسد.
اللهبخش همچنین عنوان کرد: شنیدهام که در تهران تندیسی از استاد شیرمحمد اسپندار ساخته شده است. در شهرستان بمپور هم یک میدان به نام ایشان نامگذاری شده و سردیس استاد در آنجا نصب شده است. در ایرانشهر هم خیابانی به نام استاد نامگذاری شده است.
فرزند استاد شیرمحمد اسپندار در بخش دیگری از سخنان خود ضمن عنوان خاطرهای از استاد گفت: به خاطر دارم پیش از انقلاب پدرم در بین دوستان و کشاورزان اجرایی داشت. پدرم به کدخدا و زارعان گفته بود من با نوازندگی میتوانم علاوه بر انسانها، مارها را نیز به رقص در بیاورم. آنها هم به تمسخر به ایشان گفته بودند آقای اسپندار این چه حرفیست که میزنید چنین چیزی غیرممکن است.
وی افزود: در بمپور ریگذاری بود که در اطراف قلعه قرار داشت. آنجا گندمزار بود و همه آمدند و نشستند و پدر شروع به نواختن کرد. خوب به خاطر دارم که پدرم با ساز مار یا همان ساز سیمرغ شروع به نواختند کرد و بعد از مدتی یک مرتبه سر و کله یک مار پدیدار شد. آنجا بود که حاضران به پدر ایمان آوردند که ایشان با نوازندگی همانطور که میتواند در دل انسانها تحول ایجاد کند میتواند حیوانی مانند مار را نیز به رقص در آورد.
اللهبخش اسپندار همچنین گفت: یادم میآید به اتفاق پدر به برج میلاد دعوت شده بودیم و شبهای سیستان و بلوچستان برگزار میشد. بسیاری از فرهیختگان و هنرمندان و مسئولان هم آمده بودند تا هنر سیستان و بلوچستان را ببینند. پدرم روی صحنه رفت و به اجرا پرداخت؛ وقتی برنامه پدرم تمام شد حاضران مدت طولانی ایستاده به تشویق ایشان پرداختند و آنجا بود که فهمیدم قدر این هنر و هنرمند را همین مردم هستند که میشناسند و بیخود نبوده که پدرم تا این حد عاشق ایران و مردمان آن است.
گفتگو: سعید اداک
