آوازی از جنس خویشتن
پنجشنبه, 10 بهمن 1398
اسد قربانزادهــ رادیو ایران قصد دارد آوازخوان جدیدی را به مردمان این سرزمین معرفی کند. آوازی برآمده از صدایی زیبا و رسا؛ متفاوت از آن چیزی که مخاطب تصورش را دارد. جمعه است، همگان پای رادیو نشستهاند. آوازخوان جوان شروع به خواندن میکند: «مست مستم ساقیا…».
سکوت، میهمان هر کوی و برزنی است. مردمان این سرزمین، مات و مبهوت صدایی هستند که اندرونشان را به وجد آورده است. دنبال نام این خواننده هستند که کیست؟ شاگرد کدام استاد است که اینگونه آواز میخواند؟ مردی که قرار است، قدم به قدم مسیر آواز را طی کند و بر ستیغ آن پا بگذارد. نامش«اکبر گلپایگانی» است و شهرتش «گلپا». بزرگشده مکتب بزرگانی است که قرار است آمیختهای از هنر تکتک آنها را به شکلی زیبا از گلستان موسیقی ایران بچیند. صدایی که از اعماق وجود تراوش کرده و در دل تاریخ هنر فاخر آواز این مرز و بوم جاودان است. ۱۰ بهمن ماه زادروز مرد بزرگ آواز در تاریخ معاصر ماست. تولد او بهانه خوبی برای دور هم بودن هنرمندان است تا در منزلش گرد آیند و بر خود تبریک بگویند که چنین هنرمندی نام هنر را زنده و جاودان کرده است. این روز فرصتی بود تا به سراغ علی شیرازی، خواننده، بنیانگذار «آیین آواز» و مدرس آواز ایرانی برویم تا از گلپا، سبک آوازی و نیز اندیشههای هنری او برایمان بگوید:
وجه تمایز آواز خواندن استاد گلپا نسبت به سایر آوازخوانان همدورهاش در چیست؟
دوست دارم همین اول کار خوشحالی خودم را از اینکه میخواهیم درباره موضوعی به این مهمّی صحبت کنیم ابراز کنم. امیدوارم بهخوبی و بهدرستی و با دقت بتوانم حق مطلب را دربارۀ این هنرمند بزرگ و به معنای واقعی اثرگذار ادا کنم. من سال گذشته در بزرگداشت استاد زندهیاد بنان در فرهنگسرای ارسباران تهران هم عرض کردم که آواز ایرانی به قبل و بعد از بنان تقسیم میشود و دلایل و علل و عوامل این صحبت مهم را هم به زعم خودم ارائه دادم. آنجا بنان را به نیما یوشیج در هنر آواز ایرانی تشبیه کردم و توضیح دادم همان کاری را که نیما با شعر کهن و کلاسیک ما با حفظ اصالتهایش انجام داد بنان نیز نظیر همان کار را با آوازمان کرد. همان قدر هم که نیما رهروانی مثل شاملو، فروغ، اخوان، سهراب و بقیه داشت بنان هم چنین جسارتی را به گلپایگانی، ایرج و تا حدی هم شجریان داد تا آواز ایرانی را به روز کنند. این سه آوازخوان متعلق به نسل بعد از بنان هستند و در این میان بر کسی پوشیده نیست که کار گلپا در: آوردنِ آواز و آثار آوازی به خانههای مردم و افزایش اثرگذاری این هنر ملی در زمان خودش تا چه حد بوده است.
کاری که بنان با آواز کرد این بود که آن را به زیور مظاهر مهم متعلق به امکانات و ضرورتهای روز آراست. تا قبل از بنان تقریباً کسی با بمخوانی آشنا نبود. هنر خوانندگی در اجرای نتهای بالا خلاصه میشد اما بنان وقتی جلوی میکروفون قرار گرفت کوشید تا گوش ایرانی را با پایینترین نتهایی که اجرایشان در توان حنجره و صدایش بود آشنا کند. بنان لطافت صدا را در عین قدرت و صلابت وارد آواز ایرانی کرد. در شعرخوانی نیز بنان اشعاری را برای نخستینبار خواند که تا پیش از آن شاید به ذهن کسی هم نمیرسید و خواندن این اشعار به آواز تا قبل از بنان ناممکن مینمود. گلپایگانی و ایرج هرچند که راه بنان را در پیش نگرفتند اما با سنتشکنیها و آشناییزداییهای بنان که اقبال هم پیدا کرد جسارت نوآوری را در خود پیدا کردند. درست شبیه به همان کاری که نیما در شعر کرد و رهروانش بهخوبی آن را ادامه دادند. بنان شاید بر خوانندۀ بزرگ همنسلش یعنی استاد حسین قوامی (فاختهای) نیز اثر گذاشت. این دو جلوههای زیبایی از آواز ایرانی را کشف و ارائه کردند که تا آن زمان از نظر بقیه به دور مانده بود. بماند که بنان بر آیندگانی مثل عبدالوهاب شهیدی و نادر گلچین هم اثر شایانی گذاشت و اصلاً معتقدم که اگر واسط مهمی به نام بنان در میان دو نسل طاهرزاده و شجریان قرار نمیداشت شیوه آوازی استاد شجریان اساساً با آنچه امروز میبینیم و میشناسیم بسیار متفاوت بود. اما پرسش اساسی هنوز پاسخ داده نشده…
بفرمایید.
استاد گلپایگانی به واقع آشناییزدایی در آواز را به اوج رساند. ایشان آوازخوانی را به ذات خودش یعنی روایت نزدیکتر کرد. نیک میدانیم که آواز روایتی موسیقایی از غزل ــ گونۀ مهم و پرطرفدار شعر پارسی ــ است. تا قبل از بنان و گلپا شاید همۀ آواز توسط آوازخوانها در ردیف خلاصه میشد. در نوازندگی سلو (ساز تنها یا تکنوازی) نیز چنین ایدهای حکمفرما بود. بنان، گلپایگانی و استاد جلیل شهناز و دیگرانی همچون مرتضی خان محجوبی استاد پیانو نشان دادند که میتوان روی مرزهای موسیقی ردیفی راه رفت اما آن را بازخوانی و بازنوازی صرف نکرد و هر بار هم به مخاطب، چیز جدیدی ارائه داد.
چگونه؟
اگر بخواهیم طبق تعریف اولیۀ این مصاحبه بحثمان را به گلپایگانی منحصر و محدود کنیم، باید بگویم ایشان خودش آوازهایش را «رومانس» نامیده است. در مراجعه ابتدایی و سردستی به فرهنگ لغات این کلمه را افسانه، داستان عاشقانه، رمان، کتاب رمان، بصورت تخیلی درآوردن، خیالبافی کردن معنی کردهاند و برخی معانی دیگر هم عبارت است از: رومانس نیز شامل ماجرای عشقی، مغازله، عشقبازی، رابطه عاشقانه، خواستگاری کردن، علاقۀ عاشقانه نشان دادن، رابطۀ عشقی داشتن، مغازله کردن، رمان عشقی، غلو، زیادهنمایی، (موسیقی) قطعۀ عشقی، دربارۀ موضوعات عاشقانه حرف زدن (یا نگاشتن یا اندیشیدن). من به زعم خودم میتوانم تعبیرهایی از آنچه در رومانسهای آوازی استاد گلپایگانی میبینم ارائه دهم و به نظر خودم بهترین تعبیر همانا «روایت آوازین» است از شعر عاشقانه و مغازله با معشوق. همه هنرها مضمونی ازلی ابدی به نام عشق داشتهاند و موسیقی آوازی ما نیز در بهترین حالت روایی شاید تا کنون به همین رومانس یا روایت آوازین که اولین بار استاد گلپایگانی ابداع و ارائه کردند رسیده باشد. رومانسهایی که خیلی زود اقبال عام به معنی واقعی یافتند و در هر کوی و برزن شنیده و دست به دست و حتی بازخوانی شدند. یادم نیست کدام فیلمساز مشهور تاریخ سینما نظری به این مضمون داده بود که اگر تماشاگران وسط فیلم من سالن سینما را ترک نکنند به همان نسبت راضی میشوم، اگر تا پایان بنشیند و فیلم را دوست داشته باشد خوشحال میشوم ولی اگر با موضوع فیلم از سالن خارج شود و فیلم در ذهن او ادامه یابد (تمام نشود) پرواز خواهم کرد. به نظرم استاد گلپایگانی بارها این پرواز را با بازخورد آوازهایش در میان مردم و اهل فن تجربه کرده است. خواندم و شنیدم که وقتی ایشان مثنوی مشهورش در دستگاه شور با مطلع «مست مستم ساقیا…» را خواند هر کس دستش به دهانش میرسید و در خانه گیرندۀ رادیو نداشت به خرید آن اقدام کرد. بقیه مردم هم با حضور در قهوهخانهها همیشه سر ساعت مقرری که صدای گلپا پخش میشد در آنجا حاضر میشدند. صدای گلپا نه فقط باعث رونق چند شغل شد که به رونق زندگی در جامعه آن روز ایران انجامید. خیلیها بودند که در محلهها به شیوه ایرج و گلپا آواز میخواندند و از همه مهمتر اینکه صدای این دو بزرگ به رونق و مردمی شدن موسیقی آوازی در این سرزمین منجر شد. همیشه بهترین حالت و موقعیت برای هر هنرمند و آثار هر رشته هنریای این است که نوعی عطش عمومی برای انتشار آثار جدیدشان وجود داشته باشد. استاد گلپایگانی یکی از معدود آوازخوانانی است که در دوران معاصر ما چنین مزیتی را داشته و حدود ۱۷ سال آن را تجربه کرده است.
اجرای آواز به شکل رومانس نوعی نوآوری در آواز ایرانی بوده که برای شنونده هنوز هم زیبایی و جذابیت خاص خودش را دارد. آیا اکنون این شیوه آوازخوانی رواج دارد؟ شما علت را در چه می دانید؟
خیر، رواج چندانی ندارد. هرچند استادان بنان، گلپایگانی، ایرج و شجریان هر کدام به سهم خود تأثیرشان را در یک سدۀ اخیر بر آوازخوانان گذاشتند اما متأسفانه این تأثیر بیش از آنکه عمقی و استراتژیک بوده باشد روبنایی و تاکتیکی بوده است. در واقع تعداد زیادی که اکنون به بازخوانی شیوه گلپا و ایرج مشغولند به همراه عده کمتری که بنان میخوانند و البته تعداد بسیار زیادی که شجریانخوان محسوب میشوند اکثریت قریب به اتفاقشان همچنان در بند نقش ایواناند و کارشان حداکثر نوعی کپی از این استادان بزرگ است و نه بیشتر. به نظرم جوهرۀ آواز این چهار بزرگ هنوز درک نشده چه رسد به اینکه کسی بتواند آن جوهره را در صدا و آوازش به منصه ظهور برساند. البته همیشه معدودی گمنام هستند که ما کمتر با نام، چهره و صدایشان آشناییم ولی در میان نامآشناها شما اگر کسی را میشناسید به من هم معرفیاش کنید…
مرحوم استاد بدیعی در جایی گفتهاند که «صد سال دیگر میفهمند گلپا چه کسی بود»، این جمله معنا و مفهوم متفاوتی دارد اینکه سبک و شیوه آوازی استاد گلپا در تاریخ معاصر ایران نوآوری بود، یا اینکه گذر زمان همهچیز را درباره شیوه این استاد آواز معلوم خواهد کرد؟
به نظرم از همان زمان قدیم هم معلوم بود که گلپا کیست و چه کرده است. شاید منظور استاد بدیعی نوعی ابراز گلایه بوده باشد. اینکه موفقیت یک فرد را به طور تاریخی و اجتماعی در این دیار، کمتر کسی تاب میآورَد و از همان زمانی که نردبامی تو را بالا میبرَد همزمان هم زمین گرمی برای فرود سخت و استخوانشکن تو آماده میکنند! متأسفانه دیدیم که اینگونه هم شد. آنچه استاد گلپایگانی در مصاحبۀ دو سه سال پیش خود بیان کرد فقط نیمی از ماجرا بود. در واقع ماجرا ده سال قبل از انقلاب تدارک دیده شد؛ آن هم از سوی بخشی از اهل موسیقی. طبیعی است که من با تمام سلیقهها و دیدگاهها در موسیقی ایرانی اگرچه نمیتوانم موافق باشم اما باور خیلی ساده و محکمی دارم که هیچ هنرمندی حق ندارد برای مردم و بقیۀ همصنفانش تعیین کند که چه بشنوند. اما در پاسخ بخش دوم پرسش شما باید بگویم چه ما باشیم و چه نباشیم روزی نه چندان دور حقیقت صدای بنان و گلپایگانی و ایرج خودش را مثل خورشید به رخ خواهد کشید.
شما مجموعه برنامههای گلهای رادیو در آن سالها را چقدر در معرفی بیشتر استاد گلپا تأثیرگذار میدانید؟
بسیار زیاد. نه فقط گلپا که هنر بزرگانی مثل بنان هم بیشتر از طریق همین برنامهها بود که به چشم آمد. یعنی مجموعه موسیقی و آواز ایرانی در ابتکار تاریخی زندهیاد داود پیرنیا و اهتمام مدیران وقت رادیو احیا شدند. هم موسیقی مرهون رادیو است و هم رادیو رهین هنر موسیقی که جایش را در دل مردم باز کرد.
نقش استاد گلپا را در گرایش نسل جوان به سمت آواز با آن حس و حال را چطور ارزیابی میکنید؟
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد. سراسر تاریخ فرهنگ و هنر این ملک مفتخر به نامهای بزرگ و تأثیرگذار است؛ هر کدام در رشتۀ خودشان. استاد گلپایگانی همواره معرف بسیار خوبی برای آواز ایرانی بوده است. چه بسیار کسانی که با شنیدن صدای ایشان به این سمت گرایش پیدا کردهاند. خوشبختانه در چهار دهه اخیر با اثبات اینکه هیچ شیوه و صدای خوب و محکمی را نمیتوان از قطار موسیقی ایرانی پیاده کرد نگاه عمومی نیز تا حد زیادی تصحیح شده.
به هر روی جوانان خوب ما میتوانند به جای بازخوانی نعل به نعل آثار و حداکثر شیوۀ استادان بنان، گلپایگانی، ایرج و شجریان رفتند، راهی را که این بزرگان رفتند بشناسند و در همان مسیر، به طی طریق و سلوک بپردازند. به قول خواجۀ شیراز: «گوهر مخزن اسرار همان است که بود»
جناب گلپایگانی جزو استادانی هستند که همواره بر ردیف تاکید وافر دارند، به نظر شما یادگرفتن ردیف به چه میزانی بر کار آوازخوان تأثیر میگذارد؟
ردیف، قانون اساسی موسیقی ایرانی است. جایی نسبت و جایگاه ردیف را در موسیقی و آواز ایرانی به کتابهای آسمانی در هر یک از ادیان تشبیه کردم. در واقع پرداختن به موسیقی ایرانی و تنفس در آن بدون ردیف ممکن نیست؛ مثل خون در رگهای آدمی و مثل نفس که به تمام بدن اکسیژن میرساند. اهمیت ردیف در آواز خواندن هم مثل لزوم تنفس است که بدون آن اصلاً ممکن نیست آواز بخوانیم.
وجه مردمی بودن کار استاد گلپایگانی را در طول فعالیت هنریشان چگونه میبینید؟
مردمی بودن، وجهی عام نیست که هر هنرمندی افتخار رسیدن به این جایگاه را داشته باشد. این انتخاب همواره دوسویه است. هر هنرمندی برای مردم میخواند و جز این نیز ممکن نمیتواند بود اما این مردمند که هنرمند خودشان را انتخاب میکنند. هنرمند با آثار، گفتار، حالات و رفتارش از سوی مردم قدر میبیند و بر صدر مینشیند. استاد گلپایگانی در خاطراتش از روزهایی میگوید که وقتی برای تست صدا پیش یک موسیقیدان بزرگ زمان خودش رفته بود، آن شخص برایش چنین تشبیه میکند که آواز را فقط پشت سر مُرده میخوانند. گلپا با در نظر داشتن چنین آسیبها و دیدگاههایی در آن دوره و زمانه به آشناییزدایی از هنر آواز مشغول شد و قدر دید و بر صدر نشست. مردم هم همیشه قدر اثر هنری خوب را میشناسند. مردم داورانی هستند بیشیله و پیله که معمولاً بهترین انتخاب ممکن و در دسترس را میکنند. گلپایگانی اگر راه آوازخوانان عصر قاجار را میرفت که تسلط بر آن شیوهها هم در جای خودش کاری است سترگ؛ امروز حداکثر نامی به سیاهۀ آن عزیزان افزوده بود. ولی با آشناییزدایی بزرگی که از آواز کرد جلوههای تازهای از این هنر را بر ما آشکار کرد؛ شبیه به همان کاری که نیما و شاملو در شعر و بنان در آواز و جلیل شهناز در ساز ارائه کردند. از طرفی شاید ساخت و ارائه اثر هنری برای ناظران و اهل فن سادهتر از آثاری باشد که مردم بپسندند و اهل فن تأیید کنند. این، هنر گلپاست و اصلاً هم هنر کمی نیست.