X

آلبوم «شمع محفل» اثر استاد تهورث شاهرخی رونمایی میشود.

سه شنبه, 22 آبان 1397

 

به همین بهانه و بمنظور معرفی بیشتر ایشان، بخشی از زندگینامه وی برای علاقمندان و هنردوستان در ذیل آورده شده است:

تهمورث شاهرخی متولد ۱۳۲۰ در بابل، فارغ التحصیل دانشگاه هنر تهران در رشته موسیقی است. پایان نامه وی در خصوص آواز با نام (تحلیل موسیقی آوازی ایران) است او در نوجوانی صدای خوانندگان را از طریق رادیو می شنید و در کنسرت های دبیرستانی شرکت میکرد و از استادانی چون میرزا محمود کریمی و ادیب خوانساری در ردیف های موسیقی آوازی بهره میبرد. و نیز جهت کنکاش بیشتر از محضر استاد سلیمان خان امیر قاسم خانی در زمینه رموز و فنون موسیقی آوازی کسب فیض می نماید.

همزمان از معاشرت و بهره مندی از استادانی چون نور علی خان برومند، سعید خان هرمزی ، احمد عبادی ، اصغر بهاری ، پرویز یاحقی ، رضا ورزنده و علی مختار تجویدی ، حسین قوامی(فاخته) که معاشر و یا معاصر سلیمان خان بوده اند ، بهره برده است و به همراهی بعضی از این هنرمندان به اجرای کنسرت در داخل و خارج کشور پرداخته است .

ایشان کتابی تحت عنوان ( پژوهشی در زندگی هنری سلیمان خان امیر قاسم خانی ) تألیف کرده است که همه مطالب کتاب در آن لحاظ نشده است. . وی بار دیگر کتابی تحت عنوان ( پژوهشی در زندگی هنری سلیمان خان امیر قاسم خانی و مختصری از موسیقی دوران قاجار ) با ویرایش جدید و مطالب ارزنده همراه با آثار صوتی سلیمان خان در سه آلبوم تهیه کرده است که در اسرع وقت تقدیم جامعه هنری و دیگر هموطنان عزیز خواهد شد. او با توجه به زحمات زیاد در خصوص موسیقی تا این تاریخ تقریبا شیوه گوشه نشینی را برگزیده و همه تلاش او در این چند سال برای حفظ و حرمت این موسیقی فاخر و کهن بوده است شاهرخی غیر از کنسرت و برنامه های رادیویی ، این نخستین باری است اثری از صدای استاد بصورت آلبوم و اجرای آهنگ منتشر میشود که خود نقش مهمی در آهنگ سازی داشته است و شاهرخی از زبان خود می گوید که هدف و انگیزه ام از انتشار این آلبوم آن است که دیگر هنرمندان به ویژه آنهایی که در رده سنی نگارنده هستند ، دست به چنین عملی بزنند چرا که آنها به موسیقی آوازی گرایش بیشتری دارند و قطعاً اجرای موسیقی آوازی را بیشتر مّد نظر داشته و آن را در الوّیت قرار میدهند چون شاهرخی عقیده دارد که موسیقی آوازی در این چند دهه در معرض بی مهری و کم توجهی قرار گرفته و هر روز کیفیت آن کمرنگ و کمرنگ تر میشود . استاد سابقه تدریس آواز و تاریخی موسیقی در دانشکده هنر ، دانشگاه امیر کبیر ، دانشگاه ملی ( شهید بهشتی ) مؤسسه سوره ، هنرستان پسران را در کارنامه دارد او صاحب سبک ، ردیف دان ، سه تار نواز ، پژوهشگر و مّدرس ماهر در ردیف های آوازی به ویژه در انتقال صوت، صداسازی و ایجاد ارتعاشات صوتی از نظر فیزیک است و در حال حاضر صاحب امتیاز مؤسسه فرهنگی ، هنری آوای ایران بوده و به تدریس و پژوهش مشغول است.

خاطرات با استاد سلیمان خان امیرقاسم خانی

معرفی نگارنده: توسط اصغر بهاری و رضا ورزنده :

بعد از گذراندن دانشگاه هنر و فراگیری ردیف های آوازی از استادان فن بر آن شدم که جهت پژوهش و آشنائی بیشتر به رموز و فنون آواز و رسیدن به مقصد نهایی از استاد سلیمان خان امیر قاسم خانی کسب فیض نمایم. سر انجام در یک روز زمستانی به همراه آقای اصغر بهاری و رضا ورزنده در منزل به خدمت استاد رسیدیم.

 

             اصغر بهاری و تهمورث شاهرخی                    

بعد از مدتی صحبت در خصوص موسیقی ، آقای ورزنده شروع به نوازندگی کردند. امیر قاسم خانی نواختن ساز آقای ورزنده را تحسین نموده و چند بار کلمات مرحبا و احسنت را تکرار کرد و با اینکه برنامه ای از پیش هماهنگ نبود ، اما نوازندگی ورزنده به حدّی گیرا و هیجان انگیز بود که استاد را وادار به خواندن آواز نمود. بعد از ساز و آواز دلنشین سلیمان خان و ورزنده ، ناگهان درِ منزل استاد به صدا در آمد و دوستان هنرمندان یکی پس از دیگری به خدمت سلیمان خان آمدند. هنرمندانی چون سعید خان هرمزی، نورعلی خان برومند ، حسن مشحون و دیگر دوستان هنرمند و هنردوست که به جمع آقای بهاری و ورزنده پیوستند و سلیمان خان حدود دو ساعت از این مجلس گرم هنری از زوایای مختلف در خصوص موسیقی سازی و آوازی با آنها به بحث و تبادل نظر پرداخت صحبت سلیمان خان در آن روز این بود که خواننده یا نوازنده در اجرای موسیقی نباید دقیقاً به ردیفی تکیه بکند که آواز می خواند یا نوازندگی می کند بلکه باید خود را رها کند و موضوع هنر خوانندگی یا نوازندگی در چارچوب ردیف موسیقی سازی یا آوازی نیست و هنرمند باید ورای آن عمل نماید و از خود خلاقیت نشان دهد و خود را مقیّد به دستگاه یا گوشه ای نکند.  چنانکه بارها در مصاحبه ای که پسر سلیمان خان،  آقای مرتضی مهدی خانی از او  بعمل آورد ، این  حرف را تکرار کردند و بهترین نمونه این کار اجرای دستگاه ماهور به همراهی ساز سعید خان هرمزی است که آنرا ماهور کامل نامیده ام و سلیمان خان در آن آواز به بیشتر گوشه های ماهور اشاره کردند با شعر خواجه.

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد             بنده طلعت آن باش که آنی دارد

که مصاحبه آقای خانی با استاد را در آلبوم شماره ۱ آواز سلیمان خان مشاهده خواهید کرد و بعدا متوجه شدم که این نخستین باری نیست که سلیمان خان چنین صحبت هایی می کند و منظور وی از بحث طولانی، نتیجه اش آن شد که اگر خواننده یا نوازنده قبل از شروع برنامه فکر کنند و هماهنگ نمایند که به چه نحو یا به چه ترتیب باید برنامه موسیقی اجرا شود، آن برنامه موسیقی یک اجرای تشریفاتی می شود که هنرمندان مقیّد می شوند که در چارچوب برنامه ای ازپیش تعیین شده قرار گیرند و اجرای این گونه برنامه های ساز و آواز خوب از کار در نمی آید. سپس ادامه دادند که اجرای موسیقی خوانندگان، و نوازندگان هنگامی به دل می نشیند و اثر گذاراست که خواننده ها و نوازنده ها با خلاقیت خود برنامه را دنبال کنند و در حقیقت به دنبال هم بروند. سلیمان خان برای همه هنرمندان احترام قائل می شد ولی در میان آنها وابستگی ویژه ای نسبت به سعید خان هرمزی داشت و بیشتر اوقات در کنار ایشان ، ساز و آواز آنها جلوه خاصی به مجلس می بخشید. و برنامه آواز و جواب آواز از این دو هنرمند همانند دو نوازنده و یا دو خواننده ای بود که همدیگر را می فهمیدند ودرک می کردند. با اینکه اجرای ساز و آواز این دو هنرمند فرزانه فی البداهه به اجرای گوشه های مختلف پرداخته میشد، برنامه بسیار زیبایی از کار در می­آمد که از تنوع خاصی برخوردار بود. به ویژه که به گوشه های سازی هم اشاره می شد که این خلاقیت را میتوان مرجعی برای موسیقی آوازی دانست و از آن بهره گرفت. در هر حال یک شب فراموش نشدنی و تاریخی بود که بزرگان هنر گرد هم  آمدند و هنرشان را در طَبَق اخلاص گذاشتند. برای نگارنده  که نخستین بار به خدمت سلیمان خان رسیدم و تصادفاً به جمع بزرگان پیوستم بسیار جالب بود. اما احساس می کردم که این توفیق رفیق من شد  و در آن زمان فقط بیست و شش سال داشتم و مایل نبودم بیشتر از این مصدع اوقات بزرگان هنر شوم. چرا که  همه آنها بقول معروف هم ریش و همسال بودند و احساس می کردم که شاید با حضورم در آن مجلس راحت نباشند و سلیمان خان علاوه بر اینکه یکی از زبده ترین وپر آوازه ترین خواننده آن عصربود، مرد مذّاح و شوخ طبعی بود. لذا ناچار به آقای ورزنده در گوشی گفتم اگر اجازه بفرمائید ازخدمتتان مرخّص شوم.

ایشان در جواب فرمودند تازه اول شب است کجا می خواهید بروید؟ کمی صبر کن. چند دقیقه ای نشد که سه تار آقای هرمزی را آوردند و ایشان مشغول کوک کردن ساز شد. البته باید عرض کنم که در زمانی که سعید خان هرمزی در مجلس حضور داشت، دیگر هنرمندان دست به سازشان نمی بردند مگر اینکه برنامه هماهنگی و یا همنوازی در پیش بود و همه هنرمندان و هنردوستان مایل بودند که ساز و آواز این دو یار دیرینه را بشنوند. آنگاه هرمزی در دستگاه سه گاه شروع به درآمد کرد و چهار مضراب زیبائی به سبک درویش خان که خود از شاگردان درویش بود چاشنی آن کرد که مورد توجه همه مدعوین قرار گرفت، آنگاه سلیمان خان با این اشعار از شاعران بنام به ترتیب یغما جندقی ، فروغ بسطامی و شیخ سعدی شروع به خواندن کرد.

شد مشتبه ز کعبه به میخانه راه ما      ای خوشتر از هزار یقین اشتباه ما

صدای سلیمان خان در ایوان منزلش طنین انداز شد و در ادامه به مخالف، مغلوب و نهایتاً به مثنوی اشاره کرد و آن را تبدیل به مایه اصفهان، و سپس گوشه شوشتری و بیداد و اشاره به منصوری و خلاصه به در آمد. سه گاه فرود آمد .این ساز و آواز به مدت دو ساعت به طول انجامید و نور علی خان برومند خواست دست سلیمان خان را ببوسد که وی اجازه این کار را به او نداد و در عوض صورت نور علی خان را بوسید. و از سعید خان هرمزی سپاسگزاری کرد. این صحنه تاریخی و هنر نمائی این دو هنرمند بزرگ و فرزانه برای هنرمندان و مدعوین حاضر به ویژه برای نگارنده جاودانه و ماندگار خواهد ماند و هرگز این صحنه زیبا را فراموش نخواهم کرد. هر دقیقه و ساعت تعداد زیادی از هنرمندان و هنر دوستان به جمع این هنرمندان در منزل سلیمان خان اضافه می شدند. بعد از گذشت پاسی از شب که عقربه ساعت سه بعد از نیمه شب را نشان میداد سلیمان خان آقایان اصغر بهاری و رضا ورزنده را برای هم نوازی دعوت کردند که این دو هنرمند در دستگاه ماهور شروع به نواختن کمانچه و سنتور کردند و یک نفر از مدعوین که بنام او را نمی شناختم و اکبر ذال از او نام می بردند، با نواختن ضرب این دو هنرمند را یاری می داد و طبق معمول آقای بهاری خود با صدای گرم و بَم چند تصنیف از عارف و شیدا خواندند که مورد توجه مدعوین قرار گرفت. بعد از آن یک چهار مضراب و سئوال و جواب از طرف آقای بهاری و ورزنده به مدت نیم ساعت اجرا، شد و مجدداً آقای بهاری چند تصنیف قدیمی همراه با کمانچه و سنتور اجرا کردند، آنگاه طنین صدای زیبا و رسای سلیمان خان که نماد و حماسه ای از آواز ایرانیان است. در مثنوی ماهور (بشنو از نی چون حکایت میکند)  سکوت نیمه شب را در هم شکست به طوری که نفس مدعوین در سینه حبس گردید و گویا تمام دیوارها برای شنیدن این صدای تاریخی به گوش تبدیل گشت در این نشست تاریخی که از شور و هیجان فوق العاده ای برخوردار بود، نوای گرم موسیقی صاحبدلان آنچنان باعث شادی بخش و مجلس آرای آن شب گردید که هیچکس نمی خواست چنین شبی به روز برسد یا صدای خروسی پیام آور صبح باشد و نهایتاً صدای گوش نواز اذان صبح طنین انداز شد و نماز صبح بصورت دسته جمعی در منزل سلیمان خان برگزار گردید. اینگونه خاطرات فرهنگی، هنری، تاریخی هرگز فراموش نخواهد شد. و سعادتی بود که نگارنده در چنین شب تاریخی و در جمع بزرگان موسیقی حضور داشته باشم و وقتی با یکی از دوستان تعریف کردم ایشان به شوخی و یا جدی گفتند بی تو به سر نمی شود.  که به یاد شعر مولانا افتادم که ذکر آن خالی از لطف نیست

خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مَرُو      ای حیات دوستان در بوستان بی من مرو

ای فلک بی من مگر دوای قمر بی من متاب     ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو

ای عیان بی من مران وای زبان بی من مخوان      ای نظر بی من مبین وای روان بی من مرو

مشق آواز

از زمانی که افتخار درک محضر سلیمان خان را در ردیف موسیقی آوازی داشته ام، خاطره­ای بیاد ماندنی در ذهنم مانده است. این خاطره در یک اتوبوس دو طبقه اتفاق افتاد هنگامی که از مکتب سلیمان خان فیض میبردم روزی یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت که امروز جائی نروید و یا به کسی وعده مهمانی یا ملاقات ندهید. وقتی علت آنرا جویا شدم در جواب گفتند که به اتفاق می خواهیم به دیدار یکی از دوستان مشترک برویم و موضوعی را مطرح کنیم.  تصادفا روز سه شنبه بود که باید خدمت سلیمان خان می رسیدم. لذا به دوستم گفت که امروز نمی توانم با شما قرار بگذارم چون روز مشق آوازم است و شما لطف بفرمائید این دیدار را به روز  دیگری موکول کنید. ولی ایشان در دیدار دوست مشترکمان پا فشاری کردند و اظهار داشتند که اگر تا ساعت ۱۲ شب هم طول بکشد باید به دیدار ایشان برویم. هر چه خواهش کردم که موضوع از چه قرار است و چه اتفاقی برای دوست مشترک ما رخ داده است چیزی نگفتند و فقط اشاره کردند که جای نگرانی نیست. ناچار از ایشان خواستم که در منزل باشند که بعد از اتمام کلاس با هم به دیدار دوستمان برویم که قبول کردند اما نهایتا قرار بر این شد  که در ساعت ۷ بعد از ظهر آخر خیابان شاهپور کوچه تهرانچی که منزل سلیمان خان بود، منتظر بماند تا به او ملحق شوم ولی در گوش دوستم خواندم که اگر بهر دلیل دیرتر از موعد مقرر آمدم، از من گله نکند چرا که سلیمان خان هیچ وقت در منزل تنها نبود و دوستان هنرمند و هنر دوست زیادی به خدمت ایشان می آمدند و از صدای رسا و دلنشین او و دوستان هنرمند وی فیض می بردند و به طور دقیق  معلوم نبود که چه ساعتی بتوانم از منزل استاد خارج شوم. از طرفی شناختی که دوستم از نگارنده داشت میدانست چقدر در قول و قرار حساسم و با این حساب  پیش در آمد دیر آمدن را برای دوستم خواندم. در منزل امیر قاسم خانی آقای حسن مشحون محقق و پژوهشگر بزرگ تاریخ موسیقی ایران و یار دیرینه استاد سعید خان هرمزی و چند نفر از هنرمندان و هنر دوستان حضور داشتند که از قضا آقای هرمزی در دستگاه ماهور شروع به نواختن سه تار کردند. آنگاه سلیمان خان به من اشاره ای کردند که امروز مهمان زیاد دارم و به دستگاه ماهور به ویژه به گوشه (راک) که درس شما است بیشتر توجه کنید. به سلیمان خان گفتم استاد حال و فضای مجلس اُنس را به خاطر من تغییر ندهید و گوش به فرمان دل باشید که استاد لبخندی زد و گفت بارک الله . اما نگران دوستم بودم که در بیرون منتظر بودند. حال تصور کنید با نوای ساز هرمزی و صدای گرم و رسای سلیمان خان و سکوت هنرمندان و هنردوستان حاضر در مجلس خداحافظی کردن و خارج شدن از منزل استاد چقدر سخت و دشوار بود و مهمتر از این، دور از ادب بود. بعد از ساز و آواز این دو استاد فرزانه آهسته در گوش سلیمان خان گفتم که اگر اجازه بفرمائید از خدمتان مرخص می شوم. ایشان فرمودند اگر واجب است بروید و اگر تا دیر وقت شب هم توانستی به منزلم بیا. که نهایتاً از آنجا خارج شدم و دوستم در انتهای کوچه بی صبرانه منتظر بودند. حسن اتفاق اتوبوس دو طبقه یا بقول دوستم همان (قزل سواری رضا شاه) از راه رسید و ما سوار اتوبوس شدیم. همواره عادت داشته ام که بعد از خارج شدن منزل سلیمان خان در طبقه بالای اتوبوس و در قسمت جلوی صندلی بنشینم و گوشه های مربوط به درس آواز را مرور نمایم و زیر لب زمزمه ای بود که گوشه های خوانده شده توسط سلیمان خان، فراموش نشود چرا که در آن زمان ضبط صوتی نبود که صدایی ضبط کند. این توفیق اجباری، کمک شایان توجهی بود که شاگرد به هر ترتیب ردیف را در حافظه بسپرد و به ضبط صوت تکیه نکند. نداشتن ضبط حُسنش در این بود که شاگرد توجه زیادی به صدای استاد می کرد.

جهت فراگیری ردیف و سپردن آن در ذهن، دقت بیشتری به خرج می داد.

اما در حال حاضر شاگرد به بهانه اینکه صدای استاد را ضبط کردم و بعد آنرا گوش می دهم توجهی به خواندن آموزگار ندارد که قبلا به این موضوع مهم پرداختم و اگر هنرجو نمی توانست گوشه خوانده شده توسط استاد را یاد بگیرد، باید یک هفته صبر می کرد تا کلاس بعدی تشکیل شود. باری به محض نشستن در اتوبوس دوستم موضوع نگرانی که برای دوست مشترکمان رخ داده بود عنوان کرد و چندین بار هم تکرار کرد اما ذهنم درگیر شعری از خواجه بود که سلیمان خان در گوشه راک آنرا خوانده بود.

صبحدم مرغ چمن با گل ناخواسته گفت     نازکم کن که در این باغ بسی چون تو نهفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی        هیچ عاشق سخنی سخت به معشوق نگفت

خلاصه دوستم متوجه شد که تقریبا فهمیدم که مشکل دوست مشترک ما آنقدرها نگران کننده نیست و هر موضوعی را هم مطرح کند، فکرم به این گوشه از دستگاه ماهور است که درس امروز من بود.

هرگز حضور حاضر و غایب شنیده ای           من  در میان جمع و دلم جای دیگر است

طبق عادت همیشگی کاغذ شعر را به دست گرفتم و نیم نگاهی به شعر انداختم و پس از چند دقیقه این نگاه به نجوا و زمزمه کردن تغییر یافت و کم کم صدا بلند و بلندتر و قابل شنیدن شد و شاید به بلندی صدای آواز که به گوش همه مسافران اتوبوس رسید و همگی متوجه شدند که کسی در داخل اتوبوس آواز می خواند. بی تردید این عمل کار همیشگی من بود که هیچوقت به آن توجه نمی کردم چرا که همیشه تنها سوار اتوبوس می شدم و مردم هم به صدایم گوش می کردند و کسی هم با من کاری نداشت شاید برایم کف میزدند اما من متوجه نبودم چرا که همه فکرم به این بودکه مشق آواز از یادم نرود. که یک دفعه دوستم دستم را گرفت و فشرد که صدایم را پائین بیاورم اما من در حال و هوای خودم بودم که دوستم با صدای بلند فریاد زد که چه کار میکنی وسیله عمومی است و مردم برایت کف می زنند.

آنگاه رو به مردم کردم و گفتم از همه شما ها پوزش می خواهم که همه با صدای بلند گفتند آقا خواهش می کنم این چه حرفیه شما باعث شادیمان شدید خیلی عالی بود، لطف کردید اما به دل گفتم کاش که این رو را داشتم و می توانستم چنین کاری بکنم. دیگر نشستن برای من در اتوبوس بی معنی شد و به شدت احساس شرمندگی می کردم و به دوستم گفتم که اولین ایستگاه اتوبوس پیاده می شویم و با وسیله دیگری به خانه دوستمان می رویم. دوستم با عصبانیت گفت آخر این وقت شب وسیله ای نیست که ما را به مقصد برساند تازه آنها منتظر ما هستند مگر چه کرده ای که می خواهی پیاده شوی. مردم خوشحال شدند. دوستم درست می گفت که در آن روزگاران وسیله نقلیه بسیار محدود بود و کمتر کسی اتومبیل شخصی داشت. باری صدای همهمه مردم بلند شد و خانم و آقایانی که در طبقه اول اتوبوس بودند ، با شنیدن صدای آواز، تا جائیکه امکان داشت ، به طبقه بالای اتوبوس آمدند تا از کم و کیف قضیه اگاه شوند و بعضی ها هم می گفتند که آقا به قول معروف، چشم ما شور بود و…

دیگر از خجالت سرم را بلند نمی کردم و این راه برایم طولانی ترین راه بنظر آمد که یکباره اتوبوس توقف زیادی کرد. به دوستم گفتم فکر می کنم به آخر ایستگاه اتوبوس رسیدیم که ایشان گفتند نه آقا هنوز به خیابان شاهرضا (انقلاب) نرسیدیم و این راننده اتوبوس بود که از حال و فضای اتوبوس می پرسید و خلاصه ایشان هم به طبقه بالا تشریف فرما شدند و با صدای بلند فرمودند: اینجا چه خبره که هیچ مسافری صدایش در نیامد که راننده برای بار دوم تکرار کرد که در این گیر و دار یکی از مسافران بقول معروف داش مشتی که مرد میانسال و بلند قدی بود با کلاه شاپوی و کت و شلوار مشکی که یقه پیراهن سفیدش را روی کت مشکی انداخته بود با شلوار پاچه گشاد که در آن روزگاران بقول معروف مُد بود و تیپ زده بود از جایش بلند شد و با صدای جاهلانه و خشن تری گفت: آقای راننده اینجا هیچ خبری نیست برو به کارت برس. راننده هم در جواب گفت باشه. داداش خوش باشید. به دل گفتم عجب گرفتاری برای خودمان درست کردیم که داش مشتی به نزدیک صندلی ما آمد و رو به من کرد و گفت ، جوون، خیلی قشنگ خوندی خوشم آمد. به مولا حال کردم و خیلی حرفهای دیگر… که طبقه بالای اتوبوس بسیار شلوغ شده بود که دوستم گفت مردم برایت کف می زنند که شما دوباره آواز بخوانی وقتی پشت سرم را نگاه کردم دیدم بله مردم برایم کف می زنند آری مردم برایم دست میزنند و همه برایم دست تکان می دهند اما دستی نبود که مرا تکان دهد.

مشق آواز یا طوفان سهمگین

روزهایی که جهت فراگیری رموز و فنون آواز به خدمت سلیمان خان می رسیدیم، روزهای سه شنبه بود که تعداد شاگردان نهایتا سه نفر بوده اند اما این کلاس درسی نبود که فقط اختصاص به شاگردان سلیمان خان داشته باشد. بلکه دوستان هنرمند و هنر دوست سلیمان خان هم به این جمع می پیوستند.

و از فرمایشات  و صدای دلنشین استاد بهره مند میشدند. منظورم اینست که سلیمان خان هیچوقت تنها نبودند و همیشه چند نفر از دوستان وی مثل نور علی خان برومند، حسن مشحون، سعید خان هرمزی و سایر دوستان او در خدمتشان بودند. اما با لطف و عنایت ویژه ای که نسبت به نگارنده داشته اند، بعضی از روزها را اختصاص می دادند که شخصاً خدمتشان برسم و درس خصوصی استاد در خصوص رموز و فنون اجرای اواز بود که توصیه می کردند که در اجرای آواز تنها به ردیف تکیه نکنم و سعی نمایم ضمن رعایت اجرای ردیف از خود خلاقیت و مهارت نشان دهم و رموز و فنون اجرای آواز را در اولویّت قرار دهم.  موقعی که گوشه ای از دستگاه را می خواندم، می فرمودند همین گوشه را با شعر دیگر و گونه دیگری اجرا کنید و اگر شخصاً در آمدی از آواز را می خواندند و شخصی وارد آن جمع می شد ، در تکرار بعدی همان در آمد را تغییر می داد. اما در یک روز زمستان بسیار سرد که حداقل چهل و پنج سانتیمتر برف روی زمین بود طبق قرار قبلی به خدمت استاد رسیدم که بحث ایشان توصیه ای از این دست بود که باید برای خود سبک و سیاقی در خوانندگی داشته باشم که بحث آن وقت زیادی می طلبد. اما در برگشت از منزل استاد ، علاوه بر سرمای شدید هوا به شدت تغییر یافت و طوفان سهمگینی آمد که بعضی از درختان و حتی خانه ها را ویران کرد. که عبور و مرور از خیابان را غیر ممکن کرده بود و موقعی که در حیات منزل سلیمان خان را باز کردم از شدت باد و طوفان به داخل حیات منزل پرت شدم. و دیگر روی برگشتن هم نداشتم خلاصه به بهانه جا گذاشتن دفتر شعر برگشتم. اما متوجه شدم که برگشتن به سوی منزل استاد هم کار آسانی نیست چرا که فاصله درِ حیات تا خانه سلیمان خان حداقل صد متر بود. بهر ترتیب برگشتم که دیدم همسر سلیمان خان که شاهزاده بی بی خانم از او نام می بردند، از طریق پنجره نگاه می کند و نگران این رخداد بود.  که از منزل  خارج نشوم .

و می گوید پسر جان برگرد اما هر قدمی که بر میداشتم طوفان مرا سه متر عقب تر پرتاب می کرد، که بهرترتیب به ایوان خانه رسیدم آنگاه همسر استاد با صدای بلند گفت سلیمان خان این بچه توی این سرما سیاه می شود به او اجازه ندهید که به خانه اش برود که خلاصه آن شب در منزل استاد ماندیم و این شام زمستانه آبگوشت ، همچنان یادآور غذای خوش طعمی است که در منزل سلیمان خان خورده ام.

سفر به شیراز جهت آثار سلیمان خان امیر قاسم خانی

جهت بدست آوردن آثار سلیمان خان به چند شهر ایران سفر کرده ام که یکی از آنها شهر شیراز بود شهری که بیشتر بوی ایران به مشام آدم می رسد و هویت فرهنگی را احساس می کند. و اکثر هموطنان آگاهند که شیرازیها مردمی با اخلاق و از فرهنگ خوبی برخوردارند لذا جهت بدست آوردن بعضی از آثار سلیمان خان بر آن شدم که به شهر شیراز نزدِ یکی از دوستان که ذوق سرشاری در جمع آوری آثار استادان قدیم همت به خرج می دهند، بروم. اما از بد حادثه شب قبل از رفتنم به شیراز، که تصادفا میزبان هم منزلشان در همان خیابان واقع بود، دستبردی صورت گرفت که اهالی آن محل و منطقه منتظر یک فرد غریبه نبودند. یک ربع از اذان غروب گذشته بود به خیابانی که دوستم ساکن آنجا بود رسیده ام و ساکنین آن محل با دیدن نگارنده بدون هیچ سوالی به من حمله کردند و هر چه اصرار کردم که چرا با من اینچنین رفتار می کنید، بقول معروف به خرجشان نرفت که ناچار شدم که از خود دفاع کنم. بخصوص با داشتن کیف بزرگ آمریکایی که تاثیر زیاد در دفع حملات آنان داشت عملاً کم نیاوردم در نتیجه با دخالت میزبان و دوستان ایشان موضوع فیصله پیدا کرد سعادتی بود که توفیق رفیق من شد چرا که با ارائه آثار استاد سلیمان خان همه چیز فراموش شد و بقول معروف (سرم را بشکن و دردم دوا کن) من هم یک شب به تلافی محبت های دوستم و بستگانش یک کنسرت خانگی به همراهی سه تار برنامه ای را اجرا کردم تا از این طریق بتوانم عنایت و زحمات آنان را جبران کرده باشم . نکته جالب و غیر منتظره برای من سکوتی بود که در آن اجرای برنامه حکمفرما بود. سکوتی که هموطنان شیرازی نشان داده اند که نمادی از هویت فرهنگی ایران زمینند و شگفت انگیزتر از آنکه بین صد نفر از مدعوین حداقل سی نفر بچه هایی بودند که سن آنها بین ۶ تا ۱۰ سال رقم می خورد که گویا رفتار بچه گانه را فراموش کرده بودند و نهایت هنر شنیداری را به نمایش گذاشتند. آنگونه که نگارنده بیش از توان و بضاعت خود در آنجا ظاهر شد و آنچه که داشت در طَبَق اخلاص گذاشت.

 

 

 

 مراسم رونمایی از آلبوم «شمع محفل» با حضور تعدادی از هنرمندان و پیشکسوتان موسیقی ساعت ۱۸ روز شنبه ۲۶ آبان ماه در فرهنگسرای نیاوران تهران برگزار خواهد شد.

در آلبوم «شمع محفل» که آهنگسازی آن به صورت مشترک توسط تهمورس شاهرخی و حسن زرگانی انجام گرفته، حسن هادی زرگانی، رضا صوفی، محمد مهدیون، غلامرضا صدرالدینی و امیر سیاوش پور به عنوان نوازنده حضور دارند. این اثر توسط «موسسه فرهنگی-هنری آوای ایران» و «انجمن موسیقی ایران» تهیه و تولید شده است.

 

 

چاپ
>