محمدرضا فیاض معتقد است که منصوری هارمونی را صرفا به مثابهی فرمولها و قواعدی برای سازش صداها نمیآموزاند؛ هارمونی در عین حال آن توازنی است که باید یاد بگیری چگونه در عمل زندگی جاری کنی.
به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران، محمدرضا فیاض آهنگساز و منتقد موسیقی همزمان با چهاردهمین سالمروز درگذشت پرویز منصوری موسیقیدان و نویسنده کتاب تئوری بنیادی موسیقی یادداشتی را به سفارش پایگاه اطلاع رسانی موسیقی نوشته است.
این آهنگساز در این یادداشت آورده است:
احمد پژمان که متوجه شده بود تا چه اندازه دلبستهی تاریخ هستم، تاریخ بیشتر به معنای رویدادها و روابط انضمامی آدمها ، یک شب حرفی بر زبان آورد که آن زمان برایم قدری غریب، و البته شیرین، بود: ” اولین معلم هارمونی من پرویز منصوری بود”. وقتی تعجبم را دید، برایش توضیح دادم که آخر من هم در اوایل جوانی چند سالی در حشر و نشر با او بودهام، البته بی آنکه مستقیما در کلاسش حاضر شوم و شهریهای بپردازم. بعد از تبادل مقداری لبخند از بازی روزگار، پژمان علت شاگردیاش نزد وی را شرح داد: منصوری که چند ماه زودتر به کلاس هارمونی حسین ناصحی راه یافته بود به پژمان پیشنهاد میدهد که به بهایی بسیار کمتر از شهریهی کلاس ناصحی و بدون ایستادن در صف انتظار، هر آنچه را فراگرفته به او انتقال دهد.
با آن درخشش ذاتی پژمان برای فهم صداها و روابطشان، بدیهی بود که منصوری، استادِ آن روزها خود هنرجو، خیلی زود به این نتیجه برسد که چیز دیگری برای یاد دادن ندارد و بهتر است شاگردش هر طور شده، خود را به ناصحی برساند. پژمان تاکید داشت که منصوری خودش به این شبهکلاس پایان داد، گرچه دوستی و مراوداتشان چند سال بعد به نحو دیگر در وین ادامه یافت. پرسیدم یعنی خودش گفت تمام؟ همینقدر واضح؟ لبخند دیدم. منصوری در همان بیست و چند سالگی هم به نحو نامتعارفی شفاف بود.
مقالهی بلندی را که چند سال پیشتر با عنوان “فضیلت شفافیت” در مطالعهی چندجانبه و در ستایش منصوری در ستون یاد یاران فصلنامهی ماهور نوشته بودم، به احمد پژمان دادم.
از احمد پژمان ابتدای دههی سی تا هنرجویان حوالی ابتدای دههی هفتاد، پرویز منصوری در عمل یک معلم تام و تمام بود؛ بی آن که هرگز کسوت رسمی معلمی را به تن کند و در استخدام رسمی کسی یا جایی باشد. در فاصلهی بازگشتش به ایران در ۱۳۴۹ تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در تقریبا همهی هنرستانها و دانشگاهها درس داد؛ و بعد از انقلاب، در نادر مراکز آموزش موسیقی و بیشتر از هر جا، گمانم در آن خانهی بالای میدان حر. اما او در تمام این دوره، ترجمهها را که کنار بگذاریم، یک نویسنده و یک منتقد موسیقی هم بود. پس وقتی از منصوری سخن میگوییم، صحبت از کسی است که برای سالیان طولانی، به نحوی توامان هم معلم است و هم نویسنده-منتقد. آیا این دو مشغله-پیشه، معلمی و نقادی، همسازند؟ جواب سرراستی وجود ندارد؛ از شما به عنوان معلم غالبا تقاضا میشود که انتقالدهندهی یک نظام معرفتی تثبیتشده باشید؛ و از شما به عنوان یک منتقد طلب میشود که نظامهای تثبیتشده را به چالش بکشید. به این ترتیب نوعی مزاحمت میان این دو کسوت اجتنابناپذیر خواهد بود. پاسخها و رهیافتهای منصوری برای پل زدن میان این دو حوزهی معارض، حتی امروز هم برای ما راهگشا میتواند باشد: برقراری توازن میان نیروهای مختلفالجهت. منصوری هارمونی را صرفا به مثابهی فرمولها و قواعدی برای سازش صداها نمیآموزاند؛ هارمونی در عین حال آن توازنی است که باید یاد بگیری چگونه در عمل زندگی جاری کنی.
وقتی از دورتر به زندگی پرویز منصوری در مواجهه با این تعارضات مینگریم، پاسخ او عجیب شفاف مینماید: شدنی است، آری شدنی است؛ شدنی است با به کارگیری رواداری و با تسامح. با به رسمیت شناختن حق آدمیزاد برای اشتباه کردن؛ منصوری در سختگیرانهترین ادوار نسبت به هستی محدود انسان، در حق ذاتی او برای خطا کردن پای میافشرد و همین ابرام، او را از زمانهاش متمایز میکند. زمانهای که میان درست و غلط دیوارچین میکشید و در هر حوزهای مطلق میآفرید و در دستگاه فکری غالبش، میآموزاند که دنیا را بر مبنای حق و ناحق ببیند و بسنجد. پرویز منصوری، این معلم علمآشنا، اما میآموزاند که آدمی حق دارد خطا کند. این حرف در زمانهای که منصوری میزیست بسیار نامربوط مینمود: مسئولیت انسان و خطا؟! پناه بر خدا!
مشخصتر از رواداری منصوری مثال میآورم. در نیمهی دههی پنجاه قرن قبل، میان منصوری و ثمین باغچهبان زنجیرهی نسبتا کوتاهی از گفتگوهای نقادانه در میگیرد. منصوری جایی در پاسخ مینویسد:
“اساسا چرا تا این حد ” نکتهسنج ” و ” زودرنج” باشیم و بهتر نیست که در قضاوت دربارهی موسیقی، حساسیتی بیش از حد نداشته باشیم؟ بگذاریم هر کس هر چه میخواهد بنویسد و از هر که میخواهد تقلید کند، اسمان که به زمین نمیآید. آیا بهتر نبود اگر حساسیت و زودرنجیمان را در مقابل موسیقی ( خواه بد و خوابآور، خواه مدرن و نامانوس) کاهش داده و در مقابل ” معماری” میافزودیم؟ توضیح آن که اگر در محاسبات متریک یا ملودیک موسیقی اشتباهی رخ دهد حداکثر احتمال هست که لحظهی گوشخراشی به وجود آید، اما اگر در محاسبات فیزیکی و ریاضی معماری اشتباهی رخ دهد، نتیجه به احتمال قوی به خرابی- و نابودی انسان- منجر میشود( به نظر بیاورید که در ساختمان یک پل راهاهن، که از نظر معماری فوقالعاده زیبا ساخته شده، اشتباهی رخ دهد، قویا ممکن است در زمان حرکت ترن پل خراب شود و مسافران قطار از بین بروند، حال ان که در موسیقی چنین نیست و هر قدر مصنف در “محاسبات” یک قطعه اشتباه کند، یا از این و آن تقلید کند، جنایتی واقع نخواهد شد!”.[۱]
مشی الهام بخش و راهگشای منصوری در همین سطور به روشنی هویدا است: به عنوان کنشگر، به راه خود برویم و مصمم کاری کنیم، اما همیشه احتمال بدهیم که خطا کردهایم؛ پس باز و بارها بازسنجیم هر حرف را، و در هر حال، روادارانه به دنیا بنگریم.
منصوری دانش موسیقی را زیر و رو کرده بود؛ سالها تحصیل تخصصی، در عین تسلط به متون آلمانی و تا حدی انگلیسی، بالقوه میتوانست از او در بازگشت به ایران معلمی صلب و جزمگرا بسازد. منصوری به جای ایفای نقش یک معلم همهچیز دان، فروتنانه یاد داد که در عین سختکوشی علمی، متوازن و روادارانه بنگریم.
[۱] نی نوا( موسیقی ایران) مجموعه مقالات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۱: ۳۷-۳۸