X
به قلم رسول رهو

چهره‌ی ممتاز حافظ‌ ــ ۳

دوشنبه, 10 آبان 1395

غزل‌هایی در دیوان حافظ هست که به طور قطع معنی و موضوع عرفانی دارد و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آنها را به معانی غیرعرفانی حمل کرد. مثل این غزل‌ها:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند…

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند…

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد…

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی…

عکس روی تو چو در آینه‌ی جام افتاد…

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم…

خیز تا خرقه‌ی صوفی به خرابات بریم…

حتی وجود این غزل‌های عرفانی صرف هم در میان نزدیک به پانصد غزل حافظ نمی‌تواند دلیل صوفی بودن حافظ باشد. این را خوب می‌دانیم که در عصر حافظ بازار صوفیان در شیراز گرم بود، و آن شهر را به علت وجود پیران زیاد «برج اولیا» نامیده‌اند.

ابن‌بطوطه، جهانگرد مراکشی، صاحب سفرنامه معروف، مقارن با سال‌های جوانی حافظ در سال ۷۴۸ (تقریباً ۲۸ سالگی حافظ) از شیراز دیدن کرده، از بزرگی و آبادانی و کثرت جمعیت آن سخن می‌گوید. در میان انبوه دوستان و شنوندگان و خوانندگان غزل‌های او همه نوع آدمی بودند: امیر و وزیر و تمغاچی (مأمور وصول خراج از مال التجاره)، صوفی چله‌نشین خانقاهی، عارف و حکیم وارسته‌ی روشن‌بین آزاداندیش، فقیه مسجد و مدرسه، جوان عاشق سودازده، مردم عادی کوچه و بازار که فقط به فکر گذران زندگی عادی خویش‌اند.

او شعر خود را برای همه‌ی معاصران خود می‌سرود. می‌توان حدس زد که وقتی برای پسند «اهل مدرسه» شعری می‌گفت، تعبیرات متدوال در مدرسه را به کار می‌برد: فدیت لک، الله معک، لوحش الله. آنجا که برای عامه شعر می‌سرود از تعبیرات محاوره‌ای عامه‌ی مردم استفاده می‌کرد: «یعنی؟»، «قربان شما»، «به پیری برسی»، «نوشت باد»، «دردکردن سخن»، «خون من به گردن…». آن دوره‌ها گذشته بود که شاعر فقط یک تن ممدوح و حاشیه‌نشینان بزن او را می‌دید و برای پسند آنها شعر می‌سرود. وجود تعبیرات و اندیشه‌های مربوط به تصوف و عرفان در شعر حافظ بیش از آنکه نمودار معتقدات او باشد، آیینه‌ای از محیط زندگی او، و انعکاس ذوق و پسند دوستان و معاشران او می‌باشد.

حافظ پیش از هر چیز و بالاتر از هر چیز شاعر است و سخن را به گونه‌ای بیان کرده که هر کس خواست‌ها، غم‌ها، امیدها و آرزوهای خود را در آن می‌یابد و لذت می‌برد.

ادامه دارد…

رسول رهو، خواننده، مدرس و پژوهشگر آواز و زبان و ادب پارسی

ــ تلخیصی آزاد از «گلگشت در شعر و اندیشه‌ی حافظ»، تألیف دکتر محمدامین ریاحی

 

چاپ
>