X
گفتگو با اکبر محمدی به نقل از سرویس موسیقی هنرآنلاین

بازتاب جشنواره موسیقی جوان از سایر جشنواره‌ها بهتر است

سه شنبه, 25 آبان 1395

به گزارش روابط عمومی انجمن موسیقی ایران، به نقل از خبرگزاری هنرآنلاین، اکبر محمدی در سال ١٣٣٠ در تهران متولد شد. وی از ١٢ سالگی وارد هنرستان موسیقی شد و زیر نظر استاد غلام‌حسین غریب آموزش کلارینت را شروع کرد و این همکاری تا اخذ دیپلم ادامه یافت. سپس وارد دوره‌ عالی هنرستان موسیقی شد و نزد پروفسور تئودور رومن استاد و نوازنده‌ اول ارکستر ورشو دوره‌های تکنیک برتر کلارینت تا اخذ لیسانس نزد او ادامه داد. وی دوره‌های مختلف در کشور فرانسه، آلمان و اتریش گذراند.

اکبر محمدی در سال ١٣۵٢ به عنوان نوازنده‌ کلارینت وارد ارکستر سمفونیک تهران شد و از سال ١٣۵٧ مسئولیت نوازنده‌ اول و سولیست در ارکستر را به عهده گرفت و بارها به عنوان تک‌نواز با رهبرانی چون حشمت سنجری، فریدون ناصری، ایرج صهبایی، منوچهر صهبایی، نصیر حیدریان و توماس داوید به اجرای برنامه پرداخت و این همکاری بیش از ٣٠ سال ادامه یافت.

در طی این سال‌ها با گروه‌های آنسامبل مختلف به اجرای کنسرت‌هایی در تالار رودکی پرداخت و با گروه‌های زهی و بادی طی یک دوره‌ی بیست ساله همکاری داشت. محمدی در سال ١٣۶٧ به اخذ درجه هنری یک (دکترا) نائل شد. و…

با او به بهانه چند دهه حضور در عرصه موسیقی گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌خوانید.

آقای محمدی چه شد که وارد دنیای موسیقی شدید؟

من به دلیل علاقۀ شخصی برادر بزرگ‌ترم به موسیقی و دستی که ایشان بر ساز ویولن داشت، وارد عرصه موسیقی شدم. البته ایشان بعدها به صورت حرفه‌ای موسیقی را ادامه نداد و شغلش را عوض کرد. به هر حال برادرم مایل بود که موسیقی به خانواده ما وارد شود و برای همین پیشنهاد کرد که به هنرستان موسیقی بروم. من در سال ۴۳ به هنرستان موسیقی رفتم که در آن طی یک سری بررسی‌های فنی، ساز کلارینت را انتخاب کردم. بنابراین در آنجا کارم را با استاد غریب که خودشان رئیس هنرستان بودند، آغاز کردم و دیپلمم را از آنجا گرفتم. پس از آن ایشان از ریاست هنرستان کناره‌گیری کرده و معاون هنری وزیر شدند.

آیا می‌توان گفت که انتخاب ساز کلارینت به عنوان ساز تخصصی‌تان در سال ۴۰، یک اقدام روشن‌فکرانه بود؟ چون در آن سال‌ها چنین سازی عمومیت پیدا نکرده بود و هنوز هم عموم مردم آن را نمی‌شناسند.

این ساز را اساتید هنرستان برای من انتخاب کردند که در ابتدا برایم فوق‌العاده سخت بود و مرا کلافه‌ام می‌کرد، هنرستانی که برادرم مرا به آنجا برد، یک هنرستان سطح بالایی بود که هنرجویان آن هم نسبت به من که از طبقه متوسط جامعه به آنجا رفته بودم، مرفه‌تر بودند. این هنرستان مختلط بود که در آن پسرها اکثراً با فونداسیون فرهنگی به هنرستان آمده و دخترها معمولاً به عنوان شهروندان قشر مرفه جامعه به دلایل مختلف دیگر به دنبال موسیقی آمده بودند. حضور در این هنرستان مرا به عنوان یک انسان از قشر متوسط شهر، آزار می‌داد و از طرفی دوری مسیر هنرستان هم به دشواری‌های کارم ‌می‌افزود.

به‌ هر حال یک روز تصمیم گرفتم که دیگر به هنرستان نروم و مادرم را به آنجا بردم تا پرونده‌ام را بگیرد اما بعد از صحبتی که مادرم با اساتید هنرستان داشت، ایشان به من گفت که اگر مردی و ماندی باید به هنرستان بروی! من تمام آن روز را تا غروب گریه کردم تا این‌که به‌یک‌باره از سر ناراحتی یا عصبانیت، به سراغ سازم رفتم و دیگر به قول امروزی‌ها گازش را گرفتم تا با تمرین، ممارست و جدیت به موفقیت رسیدم. سال‌ها بعد مادرم گفت که آن روز استادت در هنرستان گفته که پسرت یک روز یک استاد خوبی می‌شود و نباید بگذاری که سازش را کنار بگذارد.

بنابراین در آن زمان هنرستان‌ها این قابلیت را داشتند که استعدادها را با اطمینان شناسایی کنند ولی امروزه هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که یک نوجوان واقعاً نوازنده خوبی می‌شود یا خیر. به هر حال دوره ما یک دوره رنسانس در موسیقی محسوب می‌شد و اساتیدی چون غریب، حنانه، چکناواریان، دهلوی، استوار و… در آن تدریس می‌کردند که تحت نظر آن‌ها اصلاً نمی‌شد که خطا کنید. ما در هنرستان همان چیزی را می‌خواندیم که در کنسرواتوار پاریس آموزش داده می‌شد.

پس از آن‌که مدرک دیپلمتان را از هنرستان گرفتید، در دنیای حرفه‌ای موسیقی چه کردید؟

من در یک پروسه ۴ ساله بین‌المللی برای ارکستر سمفونیک ورشو در ایران نوازندگی کردم. در آن زمان یک تبادل فرهنگی صورت گرفته بود که ایشان در یک پروسه دو ساله هم به عنوان سولیست حضور داشته باشد و هم به سیستم آموزشی کشور کمک کنند. به نظرم آقای تئودور وومن خیلی نقش مؤثری در بازسازی سکسیون گروه نوازندگان کلارینت داشت. خود من حدود دو سال و نیم شاگرد ایشان بودم و در این مدت مثل آن که تحصیلات عالیه را در خارج از کشور گذرانده باشم، از ایشان آموختم. بعد از آن از سال ۵۲ وارد ارکستر سمفونیک شدم و تا سال ۸۲ در این ارکستر حضور داشتم. همچنین پس از اخذ مدرک دانشگاهی، هم در دانشگاه پسران و هم در دانشگاه دختران شروع به تدریس کردم.

جشنواره‌های موسیقی چقدر می‌توانند به هنر موسیقی کمک کنند؟

جشنواره موسیقی یک حالت نمایشی دارد که در همه دنیا هم این‌گونه است ولی تفاوت‌ آن‌ها با ما در این است که صید کردن استعدادهایشان بیشتر است. البته جشنواره‌های ما هم یک بخش‌های غنی دارد و در این بین به نظرم بازتاب جشنواره موسیقی جوان از سایر جشنواره‌ها بهتر است چون جامعه امروز ما جامعه جوانی است و برگزاری جشنواره برای جوان‌ها مفیدتر است. ما جوانان نوازنده‌ زیادی داریم ولی نمی‌توانند کارشان را جدی بگیرند و بی‌نظم هستند.

این بی‌نظمی بیشتر از کجا می‌آید؟

علت آن فارغ از جامعه و ذات عمومی ما ایرانی‌ها نیست. در موسیقی حرف اول را نظم می‌زند ولی ما چندان منظم نیستیم. جامعه‌ ما استعدادهای خیلی خوبی دارد که اگر بخواهند می‌توانند اتفاقات خوبی را رقم بزنند ولی آن‌ها به نسبت جوانان نسل قدیم طاقت و پشتکار کمتری دارند. به نظرم جشنواره جوان می‌تواند کمک شایانی به جوانانمان کند. علاوه بر آن دو سال پیش بخشی در جشنواره موسیقی فجر هم به نام استعدادهای درخشان وجود داشت که خیلی تأثیرگذار بود که حالا فرم آن را به هر دلیلی عوض کرده‌اند، ولی همین بخش هم می‌توانست بازده خیلی خوبی برای جوانان داشته باشد.

بهتر نبود که جشنواره موسیقی جوان به جشنواره موسیقی فجر ربط داده شود و برگزیدگان جشنواره جوان در جشنواره فجر به روی صحنه بروند؟

این کار خوب است ولی من معتقدم که استعدادیابی را بخش استعدادهای جوان جشنواره فجر بهتر انجام می‌داد چون واقعاً استعداد‌های خوبی را کشف می‌کرد و در این زمینه موفق بود. البته جشنواره جوان هم واقعاً قابلیت‌های خودش را دارد و موفق است ولی در بخش استعدادیابی درخشان جشنواره فجر، استعدادیابی در زمان کوتاه‌تر و با سرعت بیشتری انجام می‌شد. واقعاً برداشته شدن بخش استعدادهای درخشان جشنواره موسیقی فجر خیلی حیف بود. الآن مسئولین در این زمینه توجیهات خودشان را دارند ولی به هر حال در آن بخش از جشنواره فجر، استعدادهای آکادمیکی به جامعه موسیقی معرفی می‌شد که خیلی موفق بودند.

جشنواره موسیقی جوان سال جاری را چگونه دیدید؟

جشنواره موسیقی جوان فرم خاص خودش را دارد ولی الآن یک مقدار حجم آن کم‌تر شده است. به نظرم ما باید جوانان بیشتری را تشویق کنیم تا وارد این مقوله شوند.

برای جذب بیشتر بچه‌ها به سمت این جشنواره چه باید کرد؟

مسئولین جشنواره موسیقی جوان باید با اساتید دیگر هم در ارتباط باشند و با آن‌ها یک تعامل خوب برقرار کنند. بحث جشنواره موسیقی جوان جدی است و باید با ابلاغ یک بخش‌نامه دستوری، پیگیری بیشتری در عضوگیری برای این جشنواره صورت گیرد. همچنین باید فراخوان‌ را زودتر اعلام کرده و حتی بخش هنرستان را مقید به ارسال شرکت‌کننده کنند. الآن بخش خصوصی بسیار توانمند شده و هنرجویان آموزشگاه‌های تخصصی نزد اساتید خوبی کار می‌کنند. ما واقعاً جوان‌های مستعدی در آموزشگاه‌های خصوصی موسیقی داریم که این جوانان اگر در بخش‌هایی نظیر سازهای موسیقی کلاسیک یک مقدار ضعف داشته باشند، در بخش پیانو یا برخی از سازهای دیگر فوق‌العاده خوب هستند که البته این به اساتید خوبشان هم مرتبط است.

1

ساز کلارینت خیلی ساز گرانی است و من امسال در جشنواره موسیقی جوان از نزدیک شاهد آن بودم که ساز اکثر شرکت‌کننده‌های بخش کلارینت کهنه و قدیمی بود. جشنواره موسیقی جوان به برگزیدگان رده‌های سنی و سازهای مختلف یک مبلغ نقدی هدیه می‌دهد، به نظر شما بهتر نیست که به جای این مبلغ نقدی، برای هر کدامشان یک ساز تهیه و به آن‌ها اهدا شود؟

اگر این اتفاق رخ دهد خیلی برای شرکت‌کنندگان خوب خواهد شد. الآن هزینه خرید یک ساز شاید حدود نیمی از هزینه دستمزدی باشد که به آن‌ها داده می‌شود. این دستمزد مادی واقعاً به کارشان هم نمی‌آید و خیلی زود اثری از آن نمی‌ماند. بنابراین اگر چنین شود، جشنواره موسیقی جوان شخصیت فرهنگی خیلی خوبی پیدا خواهد کرد.

پیشنهاد برگزاری مستر کلاس برای برگزیدگان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سردمدار این کار باید ستاد جشنواره باشد و آن‌ها می‌بایست با اساتید قرارداد ببندند و آن‌ها را موظف کنند که به مدت یک سال به‌ برگزیدگان جشنواره آموزش دهند. متأسفانه الآن روند فرهنگی فعالیت‌های ما تداوم پیدا نمی‌کند و در یکی دو دوره یا یکی دو ماه خلاصه می‌شود. برگزیدگان جشنواره موسیقی جوان باید به مدت یک سال حمایت شوند چون با یکی دو ماه اتفاق خاصی برایشان رخ نخواهد داد. حدود ۳۰ سال است که جشنواره موسیقی فجر برگزار می‌شود و هرگاه که هر بخش آن به اوج می‌رسد، سریعاً رهایش می‌کنند.

ساز کلارینت یک ساز خاص است که اساتید خوب آن کم تعدادند، بنابراین نیاز مبرم وجود دارد که به علاقه‌مندان آن توجه بیشتری شود. امروز در بخش موسیقی ایرانی یک نوگرایی و رنسانس خوبی به وجود آمده اما بخش موسیقی کلاسیک را باید نجات داد. من خیلی اهل گوش دادن به موسیقی ایرانی نبودم ولی الآن یکی از پیروان آن هستم.

آقای محمدی، موسیقی سنتی و پاپ به هر حال در کشور جا افتاده‌اند و مخاطبان خودشان را دارند ولی موسیقی کلاسیک مظلوم واقع شده و کمتر دیده می‌شود. شما علتش را چه می‌دانید؟ آیا شما به عنوان یک استاد نتوانسته‌اید آن را به خوبی معرفی کنید و یا متولیان موسیقی نمی‌خواهند موسیقی کلاسیک که یک سبک غربی است را به عنوان یکی از گونه‌های حرفه‌ای موسیقی در کشورمان بپذیرند؟

الآن رشته‌های گرافیک و نقاشی در کشور ما ظرفیت بالایی دارد و در سینما هم یک رنسانس به وجود آمده است چون جامعه ضرورتشان را حس می‌کند. در نقاشی، گرافیک، عکاسی و سایر هنرهای تجسمی به خاطر حجم زیادشان، انتخاب برای مخاطب به سرعت اتفاق می‌افتد ولی در موسیقی کلاسیک این‌گونه نیست و شما باید حتماً یک فونداسیون علمی و علاقه و آگاهی درست داشته باشید. الآن تلویزیون که هیچ، ولی حداقل رادیو می‌تواند یک برنامه آشنایی با موسیقی کلاسیک بگذارد. برای تخصصی شدن این برنامه خیلی استاد درجه یک وجود دارد و قطعاً چنین برنامه‌ای مخاطب خودش را پیدا خواهد کرد. این اتفاق می‌تواند در نشریه‌ها و روزنامه‌ها هم رخ دهد و آن‌ها صفحه‌ای را روزانه، هفتگی یا ماهانه به موسیقی کلاسیک اختصاص دهند.

تاریخ مستند موسیقی کلاسیک در ایران می‌گوید که اکنون ورود این‌گونه موسیقی به کشورمان صد ساله شده است. بنابراین موسیقی کلاسیک در ایران قدمت بالایی دارد ولی قدمت آن در اروپا ۷۰۰ سال است و ما خیلی با آن‌ها فاصله داریم. خیلی از کشورها وجود دارند که موسیقی کلاسیک متعلق به سرزمین آن‌ها نیست ولی در این زمینه از ما قدمت خیلی بیشتری دارند.

یک زمانی در کشور ما به صورت خودجوش یک رنسانس برای موسیقی کلاسیک به وجود آمد که حتی در حاشیه سن هم تماشاگر وجود داشت. نمی‌دانم که چرا این روند در ادامه به شکل دیگری تغییر پیدا کرد و دیگر نتوانستیم به آن روزها برگردیم. شاید ما کوتاهی کردیم، شاید سلیقه مخاطبان تغییر کرد و یا شاید برای روی پا ماندن موسیقی کلاسیک هزینه نکردیم. موسیقی خرج دارد و باید برای آن هزینه شود که متأسفانه در کشور ما این اتفاق رخ نمی‌دهد چون فرهنگ در اولویت نیست، در حالی که اگر فرهنگ ما درست شود، اقتصاد یا اجتماع هم درست خواهد شد.

متأسفانه رپرتوارهای موسیقی کلاسیک در کشور ما خیلی تکراری هستند و بیشتر اجراها به موسیقی بتهوون و شوبرت خلاصه می‌شود، به نظرتان دلیلش چیست؟

این اشتباه به مردم القا شده و شاید برای آنان ثقیل شده باشد. مثلاً بروکنر به عنوان یک آهنگساز آلمانی با ادبیاتی بسیار قوی، مورد شناس مخاطبان موسیقی ما نیست. شاید رهبران ارکستر فکر می‌کنند که بروکنر نمی‌تواند تأثیرگذاری مناسبی در شنونده ایجاد کند که حق هم دارند چون شنوندگان باید موسیقی زیادی گوش کرده باشند تا بتوانند به بروکنر گوش دهند. ما دیگر جرئت نمی‌کنیم که از بتهوون، موتزارت، باخ و… رد شویم و یا یک گویش دیگری از چایکوفسکی داشته باشیم.

وضعیت آموزش موسیقی در کشورمان نسبت به گذشته چگونه است؟

سیستم آموزشی در کشورمان خیلی زحمت و فداکاری می‌خواهد و باید نگاه مادی را بالکل از آن حذف کرد. جوان‌های ما خودشان را فدای هنر نمی‌کنند. الآن اگر ۱۰ هنرجوی خوب در یک کلاس وجود داشته باشد، ۲ یا ۳ تای آن‌ها فداکاری را در وجودشان دارند. من خودم دخترم را به گونه‌ای تربیت کرده‌ام که خودش را فدا کند و او هم از این‌که شخصیتش در جامعه هنری تأثیرگذار بوده، خوشحال است. این‌که جوانان ما نمی‌خواهند برای هنر هزینه کنند خیلی اتفاق بدی است و مشخص نیست که در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد. خیلی از اساتید ما وقتی به یک سنی می‌رسند، دیگر باید خداحافظی کنند اما آن‌ها نه به خاطر خودخواهی و بلکه به خاطر فداکاری و حس وظیفه همچنان کارشان را انجام می‌دهند.

تعداد هنرجویان امروز ساز کلارینت نسبت به گذشته چگونه است؟

من دقیقاً نمی‌دانم ولی وقتی که چند تن از نوازندگان جوان کلارینت را می‌بینم که تدریس می‌کنند، این احتمال به وجود می‌آید که تعداد نوازندگان این ساز بیشتر شده است. الآن در مؤسسه آقای نظر چیزی حدود ۳۰ هنرجوی کلارینت وجود دارد که تعداد بسیار خوبی است.

الآن در ارکسترهای ما تعداد نوازندگان کلارینت معمولاً دو یا سه نفر هستند که تعداد کمی است. به نظرتان بهتر نیست که ما یک ارکستر کلارینت تشکیل دهیم تا حداقل بازدهی صدای خوب این ساز را داشته باشیم؟

راه‌اندازی این ارکستر همیشه آرزوی من بوده چون کلارینت توانایی، وسعت و قدرت بالایی دارد ولی واقعاً به سادگی نمی‌شود چنین ارکستری را راه‌اندازی کرد. هزینه کردن برای این ارکستر بعید است و برای مسئولین ما جذاب نیست. من واقعاً اگر سرمایه‌دار بودم یک آکادمی برای هم‌نوازی کلارینت راه‌اندازی می‌کردم.

الآن در کشورمان دو ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملی ایران وجود دارد و پیش‌تر ارکستر موسیقی ملی ایران هم وجود داشت که این ارکستر به کار خودش پایان داد. نوازندگان دو ارکستر باقی‌مانده اکثراً از نوازندگان ارکستر موسیقی ملی ایران هستند که خیلی‌هایشان مدام در حال قهر کردن و از این‌ سو به آن سو رفتن هستند، شما به عنوان یک نوازنده برجسته که در ارکسترهای بزرگی حضور داشته‌اید، چقدر به تعهد کاری در میان نوازندگان ارکسترها معتقدید؟

نوازندگان ارکسترها فکر می‌کنند که چون کارشان گروهی‌ است، پس مسئولیتی ندارند. در سال‌های اول ارکستر بعد از انقلاب، از ۷۰ عضو ارکسترمان فقط حدود ۴ نفرشان به مسیرهای غلط فرهنگی معترض بودند و بقیه برایشان مهم نبود. در ژاپن‌ سال‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که تصمیمات گروهی درست است، حتی اگر اشتباه باشد، چون می‌توان آن را اصلاح کرد ولی تصمیمات فردی اشتباه این قابلیت را ندارند. ما در اوایل انقلاب یک ارکستر بسیار خوب داشتیم و اجراهای بسیار خوبی برگزار می‌کردیم و الآن ۱۰،۱۲ نفر از نوازندگان با کیفیت آن دوران مانده‌ایم که وزارت ارشاد رهایمان کرده، در حالی‌ که می‌توانست ما را به عنوان یک تیم هم‌فکر حفظ کند و از تجربیاتمان بهره ببرد.

بزرگ‌ترین ضعف جامعه هنری ما این است که در تمام رشته‌های آن از وجود منتقدان خوب بی‌بهره‌ایم. روزنامه‌های ما در مورد آثار هنری یا نظر مثبت می‌دهند و یا نظر منفی، در حالی ‌که این کار اسمش نقد نیست. الآن فیلم “فروشنده” آقای فرهادی را هیچ‌کس نقد نمی‌کند تا لابه‌لای نقدهای آن چیز جدیدی آموخت. در مورد نقد در حیطه موسیقی من گاهی می‌بینم که در مورد موسیقی ایرانی مطالبی نوشته می‌شود اما در مورد موسیقی کلاسیک همان هم وجود ندارد. ما در سال‌های گذشته منتقد خوبی در حوزه هنر نداشتیم و به نظرم متولیان هم در این زمینه پایشان گیر است چرا که باید منتقدین را به کار بگیرند و از آن‌ها بخواهند که نقدهای مناسبی بنویسند.

آقای محمدی دختر شما در حوزه موسیقی فعال است و به تدریس هم می‌پردازد. آیا شما در انتخاب مسیر زندگی ایشان و ورودشان به هنر موسیقی دخالت کردید؟

خیر، کیمیا دخترم خودش وارد این مسیر شد. البته ما علاقه‌مند بودیم که او وارد این حوزه شود ولی هیچ اصرار جدی برای این‌که حتماً باید موسیقی را به صورت جدی و آکادمیک بیاموزد نداشتیم. در واقع ما کیمیا را از خودمان کندیم و همه چیز را در اختیار خودش قرار دادیم که در نهایت خودش وارد این حرفه شد. کیمیا از دوره دبیرستان وارد هنرستان شد و با درایت و تجربه‌ای که به دست آورد، در کارش موفق شد. او سه سال در هنرستان درس خواند و در این مدت ۹۹ درصد هنرجویان نمی‌دانستند که کیمیا دختر من است چون من اصرار داشتم که دخترم به یک استقلال مستحکم برسد. البته گاهی اوقات سایه من بر سر او می‌افتاد که برایش مفید بود ولی او تاکنون هر چه کسب کرده، نتیجه توانایی، استعداد و درایت خودش بوده است.

ساز تخصصی دخترتان چیست؟

پیانو. دخترم از دانشگاه مدرک فوق‌لیسانس این رشته را گرفته و مایل است که دکترای آن را هم بگیرد. او اکنون در دانشگاه تدریس می‌کند و در هفته یک روز هم برای تدریس به هنرستان می‌رود.

آقای محمدی به عنوان سؤال پایانی می‌خواهم ازتان بپرسم که اگر امروز به دهه ۴۰ برگردید، باز هم به سراغ ساز کلارینت می‌روید؟

باز هم به سراغ موسیقی می‌رفتم ولی به جای نواختن ساز، آواز می‌خواندم. من خیلی به آواز علاقه داشتم و دارم و واقعاً خوب می‌خوانم. آن زمان که وارد بحث نوازندگی شدم، برایم پیش نیامد که آواز بخوانم و امروز هم دیگر شرایط سنی‌ام اجازه نمی‌دهد که این کار را انجام دهم. هنر در کشور ما مثل دو روی سکه است و لحظات تلخ و شیرینی دارد که متأسفانه برای من تلخی‌های آن بیشتر شد. البته من از نواختن ساز کلارینت ناراضی نیستم چون این ساز خیلی به من هویت دارد و من هم به آن هویت بخشیدم. من هر وقت کلارینت نواخته‌ام، از صمیم قلب بوده و سعی کرده‌ام آن را خیلی متواضع انجام دهم. من شیفته ساز کلارینت هستم ولی همیشه دوست داشتم که آواز اپرا بخوانم.

جالب است بدانید که من در دوره جوانی همیشه بین سینما و موسیقی سرگردان و معلق بودم. من زمانی که دیپلم گرفتم در کنکور ورودی هنرکده هنرهای دراماتیک شرکت کردم و به خاطر اطلاعات خوب سینمایی‌ام، رتبه ۳ آن کنکور را آوردم ولی به دلیل آن‌که نمی‌توانستم از یک مؤسسه دو لیسانس بگیرم، دیگر نتوانستم سینما بخوانم. من در تفکراتم نسبت سینما هم خیلی بلندپرواز نبودم و همیشه دوست داشتم که منتقد و تئوریسین شوم. من واقعاً می‌توانستم تئوریسین بشوم ولی حتماً باید تحصیل می‌کردم چون معتقدم که استعداد ذاتی در هنر فقط تا یک جایی جواب می‌دهد و پس از آن به بن‌بست می‌رسید.

من اخیراً مصاحبه‌ای از آل ‌پاچینو با نیویورک‌تایمز خواندم که در پایان گفت‌وگو از ‌پاچینو پرسیده شده بود که آرزویت چیست؟ آل‌پاچینو گفته بود که من آرزو داشتم که تحصیلات آکادمیک سینما را می‌گذراندم چون برای رسیدن به کمال در هنر، باید تحصیل کرد وگرنه به جایی نمی‌رسید. ‌پاچینو در ادامه صحبت‌هایش می‌گوید که من اگر تحصیلات آکادمیک سینما را داشتم، شاید خیلی از نقش‌هایم را بهتر اجرا می‌کردم. شما ببینید که این بازیگر با آن همه بزرگی و سرشناسی در مورد تحصیلات آکادمیک در رشته‌های هنری چه می‌گوید.

در هر صورت من علاقه ویژه‌ای به سینما دارم و بیشترین مجلاتی که می‌خوانم، مجلات سینمایی است چون دختر و همسرم نیز خیلی به سینما علاقه دارند. ما امسال به اتفاق یکدیگر فیلم‌های مهمی مثل “ابد و یک روز”، “فروشنده”، “لانتوری” و… را دیدیم. من فیلم‌ها را با دقت می‌بینیم و روی خیلی از اتفاقات آن‌ها مکث می‌کنم. سریال “شهرزاد” نیز یکی از دیگر تولیدات عرصه تصویر بود که امسال دیدم. من یکی از منتقدان بازی خانم ایزدیار در این سریال هستم اما ایشان در فیلم “ابد و یک روز” فوق‌العاده بازی می‌کند. فیلم آقای فرهادی هم فیلم وزینی است و انگار که یک رمانس جالب را برای شما به تصویر می‌کشد. خانم ترانه علیدوستی بازیگر اصلی نقش زن این فیلم در مقطعی ۲،۳  ساله یکی از شاگردهای من بود که استعداد و پشتکار خوبی داشت ولی به هر حال ایشان دیگر در مدرسه من نماند و آنجا را ترک کرد.

چاپ
>